Tuesday, August 3, 2010

جناب بالاترین شما بایدبا اضافه نمودن لینک حساب های بسته شده پاسخگو باشید

در تمام جوامع وقتی فردی مجازات می شود حاکمان نام و دلیل مجازات را اعلام می کنند. من و سایر کسانی که به این لینک رای مثبت می دهندبه عنوان کاربران بالاترین و اعضای این جامعه از شما می خواهیم یک لینک به سایت اضافه کنید و لیست جساب های مسدود شده به همراه دلیل مسدود شدن حساب را ارائه کنید. در اینصورت ما می توانیم در صورت ضایع شدن حقوق همراهانمان در این سایت از حقوق آنان دفاع کنیم. شما نیز باید پاسخگوی دلیل بسته شدن حساب کاربران باشید. همچنین تلاش کنیم قوانین بالاترین را متعادل کنیم تا حسابهای کمتری مسدود شود. فکر کنم اگر بالاترین را یک مکان ادبی (محل نوشتن بدانیم) می توانم لینک را در بخش هنر و ادبیات قرار دهم.

Monday, August 2, 2010

یکی به من بگوید مفهوم این ای میل بالاترین چیست؟

Dear محمد حسن خواجه عبداللهی,

The link you have submitted at 2010-08-02 01:12:01 UTC
(/permlink/2010/8/2/2140610) has been found to include "translation missing: en, issues, links, invalid_category" violation. Receiving more warnings like this could cause a temporary or permanent de-activation of you account.

Balatarin
سوالات اساسی در باره تحقیقات روزه

آخوندها و برخی افراد بی وجدان و بی شرفی که عنوان دکتری را یدک کی کشند در رادیو تلوزیون آخوندها حاضر می شوند و می گویند تحقیقات نشان داده که روزه برای سلامتی مفید است. هر کس در مقابل شما این سخنان را گفت سریع این سوالات را از او برسید.
روزه چند ساعت در روز بوده؟ 8 ساعت یا 14 ساعت
در جه حرارت متوسط روزانه چقدر بوده؟ 50 درجه تابستان اهواز یا منفی بیست درجه زمستان تبریز
روزه چند روزه بوده؟ مانند روزه یهیودیان سه روز بوده یا مانند روزه مسلمانان سی روز.
مهمترین سوال: روزه داران چه سنی داشتند؟ درختران 9 تا 12 ساله بوده اند یا مردان 30 تا 35 ساله
این تحقیقات توسط چه کسی کجا و چه زمانی انجام شده
مدرک تحصیلی و بورد علمی محققین چه بوده
نتیجه این تحقیقات در کجا چاپ شده؟ در یک نشریه معتبر علمی یا در یک نشریه بی اعتبار مذهبی آخوندی. این سوالات را همیشه در ذهن داشته باشید

سوالات اساسی در باره تحقیقات روزه

سوالات اساسی در باره تحقیقات روزه

آخوندها و برخی افراد بی وجدان و بی شرفی که عنوان دکتری را یدک کی کشند در رادیو تلوزیون آخوندها حاضر می شوند و می گویند تحقیقات نشان داده که روزه برای سلامتی مفید است. هر کس در مقابل شما این سخنان را گفت سریع این سوالات را از او برسید.
روزه چند ساعت در روز بوده؟ 8 ساعت یا 14 ساعت
در جه حرارت متوسط روزانه چقدر بوده؟ 50 درجه تابستان اهواز یا منفی بیست درجه زمستان تبریز
روزه چند روزه بوده؟ مانند روزه یهیودیان سه روز بوده یا مانند روزه مسلمانان سی روز.
مهمترین سوال: روزه داران چه سنی داشتند؟ درختران 9 تا 12 ساله بوده اند یا مردان 30 تا 35 ساله
این تحقیقات توسط چه کسی کجا و چه زمانی انجام شده
مدرک تحصیلی و بورد علمی محققین چه بوده
نتیجه این تحقیقات در کجا چاپ شده؟ در یک نشریه معتبر علمی یا در یک نشریه بی اعتبار مذهبی آخوندی. این سوالات را همیشه در ذهن داشته باشید

Sunday, August 1, 2010

تلوزیون و کمد دزدی زن آیت الله جنتی



حاجی آقای جنتی؛ شما دین دارید؟ .
یکشنبه, 10 مرداد 1389 ساعت 23:54 . حاجی آقای جنتی؛ آیا به روز جزا ایمان دارید؟
من را خوب می شناسید، من هم شما را بهتر از خودتان می شناسم، شما رفیق گرمابه و گلستان پدرم بودید، از سوادتان نمی دانم، اما مطمئنم اگریک برگه سئوالات آزمون نامزد های خبرگان را پر کنید، نمره قبولی - حتی ناپلئونی - نخواهید آورد، اما از دینتان خوب می دانم، از دوران قبل از انقلاب و زوزه شغالها بگذریم، از تضرع شما نزد ساواکی ها که موجب خجلت وسرافکنندگی فرزندتان در زندان شده بود هم می گذریم، بگذارید از دوران شورای نگهبان که در خانه ی سازمانی پشت شورا مشترک زندگی می کردیم یادی کنم، شما بودید و همسرتان، پیرزن و پیرمرد، یا به قول امروزه ها مادام مسیو! ما بودیم و هفت سر عائله!. سالن آفتابگیر جنوبی و اتاق بزرگ جنوبی آن - به قول فرنگی ها مستر بدروم - در اختیار شما بود، قسمت کوچک زائده شمالی ( ال) سالن با تخته نوپان جدا شده بود و ما به عنوان پذیرایی از آن استفاده می کردیم. اتاق های شمالی بالا هم در اختیار ما بود، در این زندگی مشترک از جیک و پیک هم خبر داشتیم.
من نوجوان بودم و اکثر آن سالها را در جبهه گذراندم، حسین ما که شهید شده بود و حسین شما هم در خانه تیمی نفاق کشته شده بود، اما علی و محمد شما در سنی بودند که می توانستند فرمانده لشگر باشند، هر روز برای علی پستی دست و پا می کردید، یادم می آید که وزیر ارشاد از تحمیل شما می نالید! بعد استانداری خراسان را دست و پا کردید و آن فضاحت ببار آمد! در انتخابات نهم شما احمدی نژادی شدید و احتیاطاً علی آقا مسئول استانهای ستاد هاشمی شد، اما شگفت اینکه بعد از انتخابات خط عوض کرد و معاون وزیر کشور احمدی نژاد شد! حالا هم که در کویت، اوضاعش کویت است! می بینید، این خط و خط بازی فقط برای پست و مقام و قدرت است ! محمد درس نخوانده بود، او را راننده و محافظ مخصوص خود کرده بودید.
بعضی روزها با محافظان اعضای شورا اختلاط می کردم، حرف های آنها شنیدنی بود، به شما لقب حاجی بنزی داده بودند، از بس بنز بیت المال از رده خارج کرده بودید، یک چروکی چیف و یک بنز سفید مدل بالا - آنروزها به بنز عقابی معروف بود - در اختیار شما بود، یک بنز سرمه ای صفر کیلو متر هم از سازمان تبلیغات گرفته بودید که با یک راننده در اختیار سرکارعلیه بود که به خان باجی ها سر بزند! آنروزها می گفتند شما و آقای صانعی انجمن اسلامی شورای نگهبان هستید. البته دبیر شورا حضرت آیت الله صافی گلپایگانی بود، که تحمل نکرد و شورا را به انجمن اسلامی آن سپرد، ظاهراً بعدها عضو دیگر انجمن هم شورشی شد! اما شما این انجمن یک نفره راادامه داده و خواهید داد، امام زمان(عج) هم ظهور کنند، او را ممیزی خواهید کرد، خدا کند که صلاحیت حضرت را رد نکنید - که می کنید - نمی دانم از نظر شما ولی عصر حجه ابن الحسن المهدی روحی له الفداه التزام عملی دارد یا نه!!
راستی دعوای مرغ و خروس ها یادتان است؟ ما مدتها در خانه مان می خندیدیم، نیازی به مهران مدیری و برره نبود، اصلاً مهران، برره را از الگوی آن سالهای شورای نگهبان دزدیده است و حق کپی رایت آن برای ما محفوظ است، من قفسی ساخته بودم در آن مرغ و خروس نگهداری می کردم، خروسی زیبا با سینه ای ستبر و تاجی برازنده و چند مرغ کاکل زری، در طایفه مرغان تعدد زوجات حل شده است، اما خدا نکند پای خروسی به قلمرو خروسی باز شود، جنگ خروسها دیدنی است، اما برای خروس ضعیف تر تاجی نمی ماند، یکروز صبح که برای دانه دادن مرغها رفته بودم، دیدم یک خروس و دو مرغ اضافه شده است، ظاهراً سرکار علیه از اطراف اصفهان آورده بودند، من که جنگ خروس داخل منزل را تجربه داشتم، از این تجاوز آشکار در روز روشن به حریم مرغان خود سخت آزرده شدم، خصوصاً که خروسی هم در کار بود و ما هم غیرتی!! اما آیین همسایه داری و شرط ادب مانع از ابراز احساسات درونی این نوجوان می شد، با ژستی سخاوتمندانه دانه ها رابا مرغ همسایه غاصب به اشتراک گذاشتم، همان روز جنگ مغلوبه شد و خروس خوش قد و بالای من خروس شما رامنکوب و زمام اختیار قفس را در دست گرفت، محرمانه فی المجلس هر دو مرغ را به عقد دائم خروس خویش درآوردم و در عالم نوجوانی، انگار ارتفاعات بازی دراز یا شاخ شمیران را فتح کرده ام بادی به غبغب انداخته و وارد خانه شدم، موقع صبحانه قصه را تعریف کردم و مادر و پدر قدری مرا نصیحت کردند. حضرت عباسی والدین من حق بزرگی به گردن شما دارند، وگرنه همان چند سال از دست من دق کرده بودید!! آخر سرکار علیه خروس زبان بسته را از قفس نجات و در باغ شورای نگهبان رها کرد، حال و روز مش جعفر باغبان دیدنی بود، خروس سرکار علیه گلهایش راخراب می کرد، یا پاله می داد و بذرش را تباه!
از صحنه های دیدنی که از پشت درختان نظاره می کردیم و در عالم بچگی می خندیدیم، وقتی بود که سرکار علیه به مرغ هایش - که به عقد فضولی خروس من درآمده بودند - غذا می داد، اول با تلاشی زائد الوصف مرغ و خروس مرا زیر جعبه میوه می کرد تا غذای مرغان او را نخورند و سپس دانه می ریخت! حق داشت! من که این کار را نمی کردم به این دلیل بود که فکر می کردم نفقه مرغان او هم با خروس من است!! این خنده ها دیری نپایید، بسوزد این حس هوو گری، آخرش این حسادت و رقابت بین الخروسین کار دست ما داد، سرکار علیه تحمل این هم ضرب و شتم خروس را نکرد، آخر تاج خروس بینوا از خون دلمه بسته بود، نمی دانم حکم اعدام خروس را از کدام فقیه عالیقدر گرفته بود، محارب بود یا معاند، یا به حکم قصاص! هر چه بود یکروز دیدیم خروس را سر بریده اند و پشت در آشپزخانه ما قرار داده اند!!! باز به فضای جبهه و جنگ برگشتم، می خواستم انتقام خروس شهیدم را بگیرم که پدر مانع شد و مرا به صبرو - نه استقامتی در کار نبود - فقط صبر دعوت کرد.
یکروز صبح که با لباس زیر خوابیده بودم، چشمان خود را باز کردم و سرکار علیه را بالای سر خود در اتاق مشغول تفحص یافتم، حیا کردم، خود را به خواب زده و چند غلطی در خواب زدم تا نگران از بیدار شدنم اتاق را ترک کند! شاید تعجب کنید که چرا این قصه ها را می گویم، بعد می فهمید
یکروز بیدار شدیم و دیدیم که تمام وسائل کمد فلزی انباری ما وسط انبار است و کمد نیست! دیدم کمد در محدوده نورگیر فی مابین - یا همان نقطه صفر مرزی - رفته است، با خود گفتم: لابد کمد پا در آورده یا اجنه چنین کرده اند! پس حتما جن کمد حقیقت دارد! با عجله رفتم و درب کمد را قفل کرده و کلید را برداشتم، خوب جن ها را در کمد محبوس کرده بودم! منتظر ماندم تا صدای جن ها در آید! بعد از ظهر صدای شیون و زاری از خانه همسایه می آمد، نکند جنی در کمد خفه شده باشد؟ این مجلس عزای اجنه است؟ نه، صدای سرکار علیه است، حاجی آقا را علیه من تحریک می کند! و عصر باز پدر گفت: می دانم حق با توست، ورود به منزل ما و رفتن سر کمد انباری خصوصی و خالی کردن آن ، همه خلاف و اشتباه، اما همسایه است، باید سوخت و ساخت! باز هم حاجی آقا برنده و کلید تسلیم شد! باز می گویید این قصه ها برای چیست؟ صبر داشته باشید، من بچه آخوندم، آخرش یک راهی پیدا می کنم تا گریزی به صحرای کربلا بزنم.
بدتر از همه آن موقعی بود که من تنها مانده بودم و خانواده به حج مشرف شده بودند، خوب یک نوجوان دانش آموز تنها چه سرگرمی دارد، یک تلویزیون 16 اینچ گروندیک تمام سرگرمی من بود، بعد از ظهر به خانه آمدم، در پذیرایی کوچکی که ذکرش رفت اثری از تلویزیون نبود، لابد دزد به شورای نگهبان زده است! سیم آنتن هم سرجای خود نبود، باز اطلاعات عملیات بازی درآورده - آخر من از دوم دبیرستان جبهه بودم - از پشت بام شروع کردم و سیم آنتن را دنبال کردم، سر سیم مستقیم به مستر بدروم مادام مسیو می رفت، آه از نهادم برآمد، سیم را با شدت کشیدم، بماند که چه شد و چه حکایت ناگفتنی بعدی پیش آمد، هر چه بود اینبار حاجی آقا رسماً و شخصاً وارد کارزار شد، یادش بخیر، چهره حاجی آقا و پلیس خبر کردنش دیدنی بود! راستی حاجی آقا ؛ امضای مرا روی آن کاغذ پاره کوچک در حضور ماموران نیروی انتظامی حتماً درج در پرونده رد صلاحیت بفرمایید! من که حال کردم، شما را نمی دانم، به غیرت و شهامت کودکی ام می بالم. در حال و هوای کودکی خوب درسی به حاجی آقا دادم! می دانید وقتی مرا برای مجلس رد صلاحیت کردند، هیچ چیزی در پرونده نبود، فقط آقای علیزاده از خجالت سرش راپایین انداخت و آقای کعبی گفت: " آقای جنتی از دست شما سخت عصبانی است، دل او را بدست آور!" و من گفتم: " می دانم کجایش می سوزد"
یادت می آید؟ بیست و هفت سال پیش بود، آنروز به پدر گفتم: " جنتی دین ندارد، به هیچ خدایی معتقد نیست، آخرت را باور ندارد!" باید می دانستم که روزی برای صلاحیت من می نویسی:" عدم التزام عملی به ولایت فقیه و اسلام" ( این هم گریز به صحرای کربلا! ) آنروز پدر می گفت: " نه، او یک عالم است، حرمتش را نگهدار و این حرف ها را نزن" اما وقتی دید پس از آن همه جلسه با آیت الله راستی کاشانی، آیت الله طاهری خرم آبادی ، شما، پدر و نمایندگان انجمن حجتیه و تنظیم و امضای صورتجلسه، در نماز جمعه قم آن مطالب خلاف واقع و دروغ را گفتید و دربازگشت از قم در برابر اعتراض معظم له فقط عذرخواهی کردید وکاغذی رااز جیب در آوردید و گفتید، قبل از رفتن به نمازجمعه بچه های ..... این کاغذ را به من دادند و گفتند در نماز بگو! و قول دادید که جبران کنید و هرگز نکردید، بر ایشان میزان دیانت و التزام عملی به اسلام شما آشکار شد، بار بعدی که برای معظم له دینمداری شما ثابت شد در ماجرای مرجعیت بود، و بعد هم که خروج ایشان از شورای نگهبان!
حاجی آقا؛ بر گذشته ها صلوات، این را برای درد دل ننوشتم، می خواستم از آن یک میلیارد مرحمتی حضرت اوباما، که با دست مبارک خادم الحرمین الشریفین الملک عبدالله به سران فتنه داده اند، سهمی هم برای ما در نظر بگیرید، ما که سر فتنه نیستیم، اما بقدر ته کیسه ای هم برای تهان فتنه ما را بس است، باور بفرمایید، پیامبر و اصحاب فقط سه سال در شعب ابیطالب بسر بردند، ما پنج سال است که در شعب ابیطالبیم، بسیار تحقیق کرده ام، فقط شما این اسناد را دیده اید و احتمالاً ملک فهد - اشتباه نکرده ام، ملک فهد بود یا ملک عبد العزیز که هم سن و سال حضرتعالی بود - حتی از شخص ملک عبدالله هم جویا شدم، اظهار بی اطلاعی می کرد. به حرمت همسایگی - که پیامبر آنقدر سفارش فرمود که اصحاب گمان کردند همسایه ارث می برد - یا به آن نان و نمکی که مرغ های ما با هم خوردند، به خون خروس شهیدم، ما را بی خبر نگذارید.
89/5/11 دکتر مهدی خزعلی

Saturday, July 31, 2010

یکی دیگر از جنایات خمینی و حزب اللهی ها: 32 ماه جنگ بر خلاف نص صریح قرآن

در آيه (توبه/36) قرآن کتاب مقدس مسلمانان آمده است که از دوازده ماه سال، چهارماه، ماه حرام است که هر گونه جنگ و نبرد در آن حرام است و سه ماه آن پشت سرهم " ذي القعده" و " ذي الحجه" و " محرم" و يک ماه جدا میباشد و آن ماه" رجب" است. دو کشور مسلمان که اتفاقا بیشترین شیعه جهان را هم در خود جای داده اند بر اثر پافشاری خمینی خونخوار و حزب اللهی های ... با وجود درخواست های مکرر صدام برای حفظ احترام ماههای حرام با هم جنگیدند

Friday, July 30, 2010

ماه رمضان الحرام در راه راست جلو شستشوی مغزی موجوانان را بگیریم

فردی که زندگی چادر نشینی داشته به شهر می آید می بیند همه مردم خسته و بی حال هستند دهان همه آنها بوی بد می دهد. می خواسته غذا یا آب بخود می گیرند او را کتک می زنند. سوال می کند چرا؟ می گویندماه رمضان المبارک است.
فرد بار دیگری به شهر می آید می بیند همه مردم در خیابانها با لباسهای مشکی شادی می کنند همه جا شربت و آب می دهند چندین جا نهار می دهند. سوال می کند چه خبر است؟ می گویند محرم الحرام است. می گوید شما نادانید آن رمضان الحرام بود و ایم محرم المبارک است.
گذشته از شوخی و سرگرمی ماه رمضان ماه شستشوی مغزی نوجوانان است. با آموزش مضرات روزه به دیگران به خصوص نوجوانان از شستشوی مغزی آنان جلوگیری کنیم

دیسکو امام زمان عج

Thursday, July 29, 2010

کاربر گزارش دهنده بالاترین

کاربر گزارش دهنده بالاترین

در بالاترین کاربری وجود دارد به نام شهردار که بنا به گفته خودش: من به عنوان کسي که تا الان گزارش مسدود شدن ده ها و شايد صدها حساب کاربري را دادم
نظر شما در مورد این کاربر چیست؟ به نظر شما آیا وجود چنین افرادی در بالاترین مفید است یا مضر.
من معتقدم باید بیشتر انرژی خود را روی آزادی ایران بگذاریم و این فرد مخالف است

Wednesday, July 7, 2010

سبز یعنی تنفر از دروغ و ریا با هر تفکر و اندیشه ای

سبز یعنی تنفر از دروغ و ریا با هر تفکر و اندیشه ای

Monday, July 5, 2010

من یک فریب خورده ام

من یک فریب خورده ام

بازیچه های تلوزیون ایران و آخوندها همیشه از لفظ فریب خورده به عنوان صفتی خرد و خفیف استفاده می کنند.
من اعتراف می کنم که یک فریب خورده ام
من فریب خوردم همان زمانی که به من گفته شد اسلام کاملترین دین است.
من فریب خوردم آن زمان که قبول کردم الله مرا آفریده
من فریب خوردم آن زمان که سخن معلم دینی را قبول می کردم که اثبات می کرد امام زمان خرافه نیست.
من فریب خوردم آن زمان که قبول کردم قرآن یک کتاب جنایت نیست بلکه یک معجزه است
من فریب خوردم آن زمان که قبول کردم روزه برای سلامتی مفید است
من فریب خوردم آن زمان که برای حسین عزاداری کردم
من فریب خوردم آن زمانی که شریعتی و سروش را دانا می دانستم
من فریب خوردم آن زمانی که به جای کتابهای صادق هدایت کتابهای درسی دینی می خواندم
من فریب خوردم آن زمان که فکر می کردم که آخوند کمی به سعادت انسانها فکر می کند
در نهایت من فریب خوردم زمانیکه قبول کردم اسلام راه صحیح زندگی را آموزش می دهد

اندیشه های جاویدان سعدی


اندیشه های جاویدان سعدی
محمد حسن خواجه عبداللهی
پيشگفتار:
يكي از مهم ترين وقايع زندگي بشر ابداع خط بود. ايرانيان يكي از اولين مللي بودند كه خط ميخي را كه الفباي آن شيبه ميخ است ابداع نمودند و از همان زمان نوشتن سخنان پند آموز و حكيمانه به سنتي پسنديده در سرزمين كهن ايران تبديل شد. نوشته های به جای مانده از گذشته های دور این سرزمین کهن گنجینه جاویدانی است که اخلاق و انسانیت رابه تمام بشریت آموزش می دهد. در موزه تخت جمشيد سنگ نبشته اي به ميخي از خشايار شا ه نگهداري مي شود كه سندي است به استحكام سنگ از فرزانگی و فرهنگ بالای ايرانيان باستان:
متن سنگ نبشته خشايارشاه در موزه تخت جمشيد:
خدای بزرگ است اهورامزدا که این جهان شگفت آفرینش را آفرید، که خرد و توانایی را بر خشایارشا بخشید. خشایارشا گوید: به خواست اهورامزدا من چنانم که راستی را دوست دارم و از دروغ بیزارم. من نمی خواهم که توانایی بر ناتوان ستم کند. و هم نخواهم که به توانا از ناتوان آسیب رسد. آنچه راست است آنرا می پسندم. خواست خدا در زمین آشوب نیست بلکه صلح، نعمت و حکومت خوب است. من دوست دروغگویان نیستم. در دل خود تخم کین نمی کارم. هر آنچه مرا به خشم آورد از خود دور می دارم. با نیروی خرد بر خشم خود سخت چیره ام. هرکه همراهی پیشه کند و همکاری کند درخور کوششش او را پاداش می دهم و آنکه زیان رساند به اندازه گوشمالش می دهم. نمی خواهم کسی زیان برساند و کیفر نبیند. آنچه کسی بر ضد دیگری بگوید مرا قانع نتوان کرد. مگر آنکه بنا به قانون نیک گواه درست آورده و داوری بیند. از آنچه کسی به فراخور توانایی خویش انجام دهد و به جا آورد شادمان و خرسند خواهم شد و خشنودی ام را کرانه ای نیست. چنین است هوش و اراده من. مپندار که زمزمه های درگوشی و پنهانی بهترین سخن است، بیشتر به آنی گوش فرادار که بی پرده می شنوی، تو بیشترین کارها را از توانمندان مدان، بیشتر به چیزی بنگر که از ناتوان برسد.
نخستین فرمان جهان حقوقی بشر با راهنمایی بزرگان و اندیشمندان ایران باستان توسط کورش هخامنشی بیش از 2500 سال پیش نگاشته شد. این فرمان درهنگام فتح بابل که در سرزمین عراق قرار دارد نگاشته شد. در این فرمان به حقوق قوم شکست خورده احترام گذاشته شده و آنان را در دین و پرستش خدای خود آزاد گذاشته و به آنان آزادی دین داده است.



سعدي بزرگ وارث اين فرهنگ است. فرد اندیشمندی كه در نظم و نثر بر قله هاي افتخار ايستاده است. به جرات می توان گفت مهمترین هدف از مطالعه بهتر زیستن است. تمام تلاش سعدی نیز بر این است که بهتر زیستن را آموزش دهد و شک نیست که در این راه موفق بوده. در هر یک از اشعار یا حکایات او پندی نهفته است که بهتر زیستن را به خواننده آموزش می دهد. جايگاه بلند سعدي در ادب پارسي آشكارتر از آن است كه نيازي به يادآوري و تأكيد داشته باشد. سخنان روشن او، بي هيچ گماني، گسترده تر از گفته هاي هر سخنور ديگر در ذهن و زبان فارسي زبانان جاري است . پانصد جمله از گلستان بصورت مثل در آمده است. اگر آثار ديگر سعدي را وانهيم و تنها سه آفريده گرانبهاي او ( گلستان، بوستان و غزليات ) را در نظر بگیریم با سه شاهكار بي مانند ادبي روبه رو هستيم، كه بارواني و شيوايي تمام، بنيادي ترين اندیشه، رفتار و كردار نیک آدمي را به او آموزش داده و ازهمان آغاز پيدايش خود، به روشني بر فرهنگ مردم پرتو افكنده اند. شک نیست سعدی نیز یک انسان است و مانند سایر انسانها می تواند اشتباهاتی داشته باشد پس نیازی نیست او را مانند یک انسان بدور از اشتباه بستاییم.
نخستين واقعه ادبي پس از اسلام در ايران نگارش شاهنامه فردوسي بزرگ بود، دومين واقعه مثنوي مولانا جلال الدين محمد بلخي بود و سومين واقعه ادبي در ايران پس از اسلام نگارش گلستان و بوستان سعدي بزرگ بود.
در صورتيكه بخواهيم از چهار شاعربزرگ و همطراز نام ببريم مي توانيم فردوسي بزرگ، حافظ بزرگ، سعدي بزرگ و مولوي بزرگ را نام ببريم. اختلاف سعدي با سايرين دراين است كه او درنثر نيز قلمي توانا داشته و در قله افتخار ايستاده است.

در آن سوي فرهنگ ايراني نيز، سعدي بيش از همه سخنوران ديگر ايراني، انديشمندان را به شگفتي همراه با ستايش، بر انگيخته است. از بین گويندگان شرقي، سعدي شاعري است كه به خوبی مي تواند مورد درك و دريافت اروپاييان قرار گيرد. سر ويليام جونز از اولين شرق شناسان انگليسي، كه براي نخستين بار دستور زبان فارسي را به انگليسي نوشت، درباره سعدي گفته است: تا يكي دو قرن قبل، ترجمه و نشر آثار سعدي در اروپا تحريم و ممنوع مي شد، چون كه شعله آزادي و تعقل با روشنايي خيره كننده اي در آنهامي درخشيد. رينلدنيكلسون، كه از بزرگ ترين استادان، محققان و مترجمان ادب و فرهنگ ايران و اسلام است، حقيقت جويي، بينش انساني و بيان شيرين سعدي را ستوده است.
انديشمندان سياسي و رهبران جامعه نيز، شيفته عظمت او شده اند، یکی از آنان سعدي كارنو است كه در سال 1887 به رياست جمهوري فرانسه انتخاب شد. «سعدي كارنو» كه در سال 1837 در فرانسه به دنيا آمده بود بعد از یک سلسله فعالیتهای ارزشمند و درخشان به نمایندگی مجلس، سپس وزارت کار و در سال 1887 به ریاست جمهوری فرانسه انتخاب شد. در مدتی که این مسئولیت را داشت اقتصاد آشفته فرانسه را سامان داد. هم اكنون خيابان هاي متعددي در شهرهاي بزرگ فرانسه به نام «سعدي كارنو» ناميده مي شود.
درباره وجه تسميه او:
پدر بزرگ وي لازار كارنو، به سعدي عشق مي ورزيد و تحت تاثير آنچه در گلستان در سيرت پادشاهان و اخلاق درويشان خوانده بود افكاري آزادي خواهانه داشت و در انقلاب فرانسه و اوضاع سياسي و اجتماعي اين كشورنقش بسيار مهمي داشت. لازاركارنو، به ياد شاعر شيراز فرزند خود را، که در گیر و دار حوادث بعد از انقلاب بدنیا آمده بود، سعدي ناميد. ولی وی مدت کوتاهی بیش نزیست و در کودکی درگذشت. کارنو فرزند دوم خود را هم سعدی نامید. او هم در جوانی در اثر ابتلا به بیماری وبا درگذشت. هیپولیت کارنو برادر او که وی را زیاد دوست می داشت و از مرگ او سخت متاثر شده بود، به پیروی از پدر و به یاد برادر نخستین فرزند خود را سعدی نامید و اين سعدي همان كسي است كه در سال 1887به رياست جمهوري فرانسه برگزيده شد. اين سرگذشت به داستان شبيه تر است تا به واقعيتي تاريخي، امري كه نشان مي دهد انديشه هاي سعدي تنها در پرورش افكار شاعران و نويسندگان كارگر نبوده، بلكه سياستمدارن و رهبران را نيز تحت تاثير قرار مي داده است.


گفتگو با جهانديدگان:
گفتگو با انسانهاي جهان ديده بسيار آموزنده و شيرين است. آنچه در گلستان سعدي بيش از هر چيز جلب نظر مي كند، تجربه هاي فراوان، متنوع و كاربردي در زندگاني است. در اين كتاب سيماي مردی باهوش دنيا ديده، پخته و فكوري در نظرمان مجسم مي شود كه در سراسر عمر پر فراز و نشيب خود در شيراز و ساير شهرهاي مهم دنياي آن روز و از محضر بزرگان نكته ها آموخته و با طبقات مختلف از پادشا هان و وزيران گر فته تا افراد متوسط وعامه ارتباط داشته وبا كاروانيان از هر دسته به سر برده و در هر جا علاوه برآنچه كه ديده كتابهاي بسيار خوانده و جهان را از راه تجربه مستقيم آزموده و شناخته است.
برخي از شيفتگان سعدي تا آن حدي او را مداحي كرده و مقامش را بالا برده اند كه نو شته اند اگر قرار بود، پيامبري در ايران بعد از اسلام بيايد، سعدي همان پيامبر است و معجزه او كتابهای اوست، او در كتابهاي بی همتای خود روش صحيح زندگي را به خوانندگان آموزش مي دهد. دانش آموزان مکتب وی نیز تنها پارسی گویان نیستند، او تمام آدمیان را خردمندانه پند می دهد:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

فراز و فرود شعر غنايي و حماسي در تاريخ ايران:
گاتهاي زرتشت كهن ترين اشعار بدست آمده در تاريخ ايران است. اين سرود هاي زرتشت حاوي مطالب علمي و حكيمانه هستند كه با خرد همخواني دارد. سپس به شعر حماسي فردوسي بزرگ مي رسيم كه با اشعار حماسي و زنده كردن اسطوره هاي ايراني سعي در زنده كردن روح ايراني و باز گرداندن اعتماد به نفس ايرانيان داشت كه در اثر اشغال ايران توسط اعراب از بين رفته بود. در این اشعار بدلیل حماسی بودن گاه تشبیهاتی در باره جنگجویان و دلاوران آورده شده که با خرد همخوانی ندارد. پس از فردوسی بزرگ دوباره به اشعار غنايي مولوی و سعدي مي رسيم، اشعاری حکیمانه، خردمندانه و پندآموز.

اخلاق سعدي:
سعدي مردي شريف و خشنود بوده، از دروغ وحشت داشت، از زهد فروشي مي گريخت. از نظر او پست ترين عيوب، زهدفروشي بود. اوهرگز هوا و هوس مال و منال نداشت.


زندگاني سعدي:
تاريخ تولد سعدي 585 تا 590 هجري خورشيدي و تاريخ وفات او سه شنبه 17 آذر ماه 671 هجري خورشيدي است. زندگي سعدي را بيشتر به سه دوره تقسيم مي كنند:
1- سال هاي جواني و تحصيل 2- سال هاي جهانگردي 3- سال هاي پيري و آرامش
1 - جواني و تحصيل:
نام پدر سعدي عبدالله بوده، هنگام تولد سعدي حكمران شيراز اتابك مظفرالدين سومين پادشاه از اتابكان فارس بود ، پدر وي از كاركنان ساده ديوان اتابك سعدبن زنگي بوده و در رفاه زندگي مي كرده.
شاعر در كودكي پدر و مادر خود را از دست داد و از تربيت آنان محروم شد. اتابك سرپرستي او را به عهده گرفت.
سعدي در سن20 سالگي جهت تحصيل به مدرسه نظاميه بغداد رفت. او از دو تن از استادان خود به نامهاي جوزي و سهروردي نام مي برد. در نظاميه آموزش بر طبق سنت شافعي كه يكي از فرقه هاي مذهب تسنن است تنظيم شده بود. سعدي در آن هنگام بر سر دوراهي زندگي قرار گرفته بود كه آيا بر طبق ميل باطني خود به شعر و شاعري بگرايد و يا تحصيلات ديني را ادامه دهد.

2- سال هاي مسافرت:
سعدي پس از تحصيل در نظاميه مسافرت خود را آغاز كرد.از بغداد به اصفهان، همدان، كشور سوريه يا شام، اسكندريه، مغرب، مكه، حبشه، بصره، بندر باستاني سومنات در هند، يمن شام و در نها يت به شيراز باز مي گردد. تحصيل و مسافرت سعدي حدود 30 سال بطول انجاميد. (گفته مي شود طفل سعدي در يمن در گذشته )

3- دوران كهولت:
سعدي درسن حدود 50 سالگی به شيراز بازگشت. وقتي كه سعدي از مسافرت به ديار خويش بازگشت،ابوبكر در شيراز براريكه قدرت نشسته بود. تا اين زمان سعدي فقط اشعاري بصورت مجزا سروده بود. در طي دو سال دو شاهكار ادبي يعني بوستان و گلستان را به در سالهاي 635 و636 هجري خورشيدي نوشت. سعدي حدود 35 تا 36 سال از نوشتن بوستان فوت كرده است. علي پسر احمد ابوبكر بيستون حدود نيم قرن پس از وفات سعدي براي نخستين بار كليات او را گرد آوري كرد.

گنجينه جاويد:
اينكه سعدي هر آنچه را كه نوشته دانش خود او بوده يا جمع آوري داستانهاي پند آموز ديگرا ن است چندان مهم نيست. مهم آن است كه سعدي گنجينه جاوداني از حكمت و درس عملي زندگي را با ادبیاتی بسیار قوی و زبانی بس شیرین براي تمام بشريت به يادگار گذاشته. اگر سعدي ابن سخان پند آموز را گرد آوري نكرده بود بسياري از آنان با گذشت زمان بدست فراموشي سپرده شده و ازبين مي رفت.
آثار سعدي عبارتند از: گلستان، بوستان، غزليات ، قصايد، قطعات، رسايل نثر، رباعيات، مثنويات، اشعار ادبي، مفردات، هز ليات و خبيثات، مثلثات، ترجیعات، كريما.
هنر سعدي:
سعدی به واقع در نویسندگی یک هنرمند است. یکی از هنرهای او خلق داستانهايي ست زيبا وجذاب كه گاه خود نويسنده شخصيت اصلي داستان است. این يكي از ويژگيهاي هنري سعدي است كه به وي كمك كرده كه دانش خود را ترويج كند. پند و موعظه هرگاه با داستانی آمیخته شود تاثیر بیشتری در مخاطب خواهد داشت. سعدی از این واقعیت کاملا آگاه بوده و سخنان پندآموز خود را در قالب داستانهایی ساختگی یا واقعی بیان می نمود. قبل از سعدی سنایی و عطار همین کار را انجام داده بودند ولی سعدی گوی سبقت از آنها ربود.
شيوه اصلي کار سعدی نیز بدین ترتیب است: نخست يك حقيقت اخلاقي را بيان مي كند. سپس با مثالهايي آنرا به تصوير كشيده و مجسم مي كند. او سليقه ايراني را كه علاقمند به شعر است به خوبي شناخته و هركدام از حكايتهاي خود را به چند بيت شعر مزين نموده است. برخی معتقدند که سعدی سخنان شکسپیر را سالها قبل از او بیان نموده البته با مثالهایی متفاوت و زبانی دیگر. سعدي درست مانند رمانتيك هاي فرانسوي شيوه تضاد را به كار مي برد و مي داند كه چگونه تاثير جملات كوتاه و دقيق را بيشتر سازد. تصويرها و صور خيال در نوشته هاي سعدي با انديشه آميخته شده اند.

خدمت سعدي به شعر:
نويسندگان پيش از سعدي و بسياري از معاصران وي بيشتر در بند استفاده از كلمات سنگین، به ظاهر زیبا و دور از ذهن بودند وگاه تا هشتاد درصد از كلمات خود را به زبان عربي مي آورند. هنر سعدي در اين بود كه آسان و قابل فهم براي همگان و در عين حال زيبا مي نوشت. تا قبل از سعدي شاعران بيشتر قصيده سرا بودند. در قصيده نيز بيشتر به مداحي پرداخته مي شود. يكي از خدمات سعدي به شعر اين بود كه در تازه ای بر روي شعر گشود و با زبان شعر انتقاد کردن را آغاز نمود. زبان او بسيار ساده و قابل فهم براي همگان است.

زبان آتشین سعدی:
اگر شربتی بایدت سودمند ز سعدی ستان تلخ داروی پند
قصه ای را نقل می کنند در رابطه با کتابهای دو اندیشمند و شاعر بزرگ شیراز حافظ و سعدی: فردی از از موزه ای بازدید می نماید. در قسمتی از موزه کتابهای نویسندگان ایران قرار داشته. دیوان حافظ را در پایین ترین مکان قفسه کتاب و کلیات سعدی را در بالاترین مکان می بیند. دلیل را جویا می شود. راهنمای موزه توضیح می دهد که از زبان سعدی آتشین است و شعله های آتش از دیوان او زبانه کشان، زبان حافظ نیز شیرین است و شیرینی و شهد سخن او از کتابش ریزان. پایین قرار دادن کتاب سعدی موجب آتش گرفتن کتابهای بالایی و بالا قرار دادن دیوان حافظ موجب تخریب کتابهای پایین در اثر ریزش شهد می شود.
نمونه ای از سخن آتشین سعدی با مردی است که برای درمان چشم درد خود به دامپزشک مراجعه کرده و کور شده و در نهایت مورد خطاب قرار می گیرد که اگر خر نبود پیش دامپزشک نمی رفت: مردک ور خر نبودی پیش بیطار نرفتی.

برخی از درسهایی که سعدی آموزش می دهد
سعدی با اعتماد به نفس تمام معتقد است که کتب او تمام بخشهای اخلاق و زندگی آن روزگار را پوشش داده است:
نگفتند حرفی زبان آوران که سعدی مثالی نگوید برآن
سعدي و تخصص:
سعدي آباداني مملكت و موفقيت دولت را حاصل راهنمايي خردمندان و اهل انديشه مي داند وبنابراين آموزش می دهد در تمام امور زندگي از نيروي تعقل و انديشه اين انديشمندان به نحو احسن استفاده شود. وي توفيق و كاميابي يك جامعه را تا حد زيادي به استفاده از متخصصين در امور مربوط به خود مي داند.

بورياباف اگر چه بافنده است نبرندش به كارگاه حرير
او به مردم آموزش مي دهد كه كارهاي خود را به كاردانان بسپارند.

تفاوت ارزشها در زمانها و مكانهاي مختلف:
سعدي حالت و خواسته افراد را در شرايط گوناگون به خوبي درك كرده است، به عنوان مثال راجع به انسان كه هميشه در پي طلا و نقره است و روزي ناگهان گرسنه در بيابان گرفتار مي آيد، گفته:
در بيابان فقير سوخته را شلغم پخته به كه نقره خام
يعني زر و سيم همه جا پاسخگوي نياز انسان نيست، گاه ارزش نقره خام كه بسيار با ارزش جلوه مي كند از شلغم پخته که كالايي كم ارزش است كمتر است.

ارزش سلامتي:
سعدي آنجا به ما آموزش مي دهد كه قدر سلامت خويش را بدانيم كه اين حكايت را عنوان مي كند: پايم برهنه مانده بود استطاعت پاي پوش نداشتم، به جامع كوفه بر آمدم دلتنگ، يكي را ديدم كه پاي نداشت. سپاس نعمت حق بجاي آوردم و بر بي كفشي صبر كردم.

سعدي و همنشين:
سعدي معتقد است كه انسان نيايد با بدان بنشيند: هر كه با بدان نشيند اگر طبيعت ايشان در او اثر نكند به طريقت ايشان متهم گردد و اگر به خراباتي رود به نماز كردن متهم شود به خمر خوردن.

هنر از ديد دشمن:
سعدي در يكي از حكايتها در باره ي شيوه نگرش افراد عيب جو و دشمنان به هنر سخن مي گويد:
ديده دشمنان جز بر بدي نمي آيد و آنكه به ديده انكار مي نگرد صورت يوسف را زشت مي بيند و هنردر نظرش عيب مي ماند.

جنگ عشق و تقوي:
سعدي معتقد است كه عشق بر تقوي پيروز مي شود
هر كجا سلطان عشق آمد، نماند قوت بازوي تقوي را محل

ازدواج پیر و جوان:
سعدي مخالف ازدواج زن جوان با مرد پير است و مي گويد:
زن جوان را تيري در پهلو نشيند به كه پيري.
یعنی مرگ برای زن جوان برتر از ازدواج با مرد پیر است. در جایی دیگر آموزش می دهد که پیران نباید مانند جوانان رفتار کنند:
طرب نوجوان ز پیر مجوی که دگر نآید آب رفته به جوی

تربيت فرزندان حاکمان:
سعدي معتقد است در تربيت فرزند پادشاهان كه بعدها به مقام مي رسند بايد سختگيري كرد زيرا اشتبا ه آنان براي جامعه هزينه بسيار زياد تري نسبت به اشتباه افراد عادي دارد. سعدي به وضوح طرفدار پادشاهي و نظم است. امير بايد مواظب باشد كه هرگز از تسلط بر نفس غفلت نورزد. از نظروي كليد اصلاح جامعه، اصلاح زمامداران است.

رياستيزي سعدي:
سعدی یکی از مبارزان بزرگ در جدال با ریاکاران دین ابزار است. او با زبانی آتشین بر آنان که دین را سپر خود می کنند تیغ می کشد. در گلستان افرادي را مي بينم كه روي در قبله دارند و پشت بر خداي. و سعدی همه جا با ریاکاران در ستیز است:
آنكه چون پسته ديدمش همه مغز پوست بر پوست بود همچو پياز
پارسايان روي در مخلوق پشت بر قبله مي كنند نماز

سعدی با مفسرین دین فروش هم در جنگ است:
زیان می کند مرد تفسیر دان که علم و ادب می فروشد به نان
کجا عقل یا شرع فتوی دهند که اهل خرد دین به دنیا دهند؟

تفاوت عالمان با روحانيون و عارفان:
از نظر سعدي خانقاهيان وعارفان به اين فكر هستند كه گليم خويش را از آب بدر كنند ولي عالمان در تلاش براي كمك به جامعه و نجات غريقان هستند.

وظیفه حاکمان:
اساسی ترین نیاز یک جامعه فاضله از نظر سعدی یک حاکم عادل است او می گوید هدف از وجود فرمانروا این است که به مردم زیردست خود خدمت کنند نه اینکه فلسفه وجود رعیت این است که اطاعت فرمانروا بکند:
ملوک از بهر پاس رعیتند نه رعیت از بهر طاعت ملوک.
سعدی می گوید در کیفر دادن افراد بایستی تامل کرد:
چو خشم آمدت بر گناه کسی تامل کنش در عقوبت بسی
که سهل است لعل بدخشان شکست شکسته نشاید دگرباره بست
برترین افراد:
از نظر سعدی کسانی که دیگران را آزار نمی رسانند برترین هستند:
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد که استخوان خورد و جانور نیازارد
جنگ ستیزی سعدی:
سعدی موافق صلح و مخالف جنگ است:
همی تا برآید به تدبیر کار مََُدارای دشمن به از کارزار
اگر پیل زوری اگر شیر چنگ به نزدیک من صلح بهتر زجنگ
اگر صلح خواهد عدو سرمپیچ وگر جنگ جوید عنان بر مپیچ
طریقی بدست آر و صلحی بجوی شفیعی برانگیز و عذری بگوی
فرا شو چو بینی در صلح باز که ناگه در توبه گردد فراز

تربیت رزم آوران و دانشمندان:
سعدی آموزش می دهد که فرمانروایان باید در تربیت دو گروه کوشا باشند، رزم آوران و اندیشمندان
دو تن پرور ای شاه کشور گشای یکی اهل رزم و دوم اهل رای
زنام آوران گوی دولت برند که دانا و شمشیر زن پرورند

احتیاج فرمانروایان به خردمندان:
در جای دیگر یادآوری می کند که فرمانروایان محتاج مشاوره اهل خردند:
مُلک از خردمندان جمال گیرد... پادشاهان به صحبت خردمندان از آن محتاج ترند که خردمندان به صحبت پادشاهان.
تربیت فرزند:
چوخواهی که نامت بماند به جای پسر را خردمند آموز و رای
خردمند و پرهیزگارش برآر گرش دوست داری به نازش مدار
به خردی درش زجر تعلیم کن به نیک و بدش وعده و بیم کن
بیاموز پرورده را دسترنج وگر دست داری چو قارون به گنج
چو بر پیشه ای باشدش دسترنج کجا دست حاجت برد پیش کس
هرآن طفل کو جور آمزگار نبیند، جفا بیند از روزگار
پسر را نکو دار و راحت رسان که چشمش نماند به دست کسان

احترام به پدر و مادر:
سعدی به جوانان زور مند پند می دهد که همیشه احترام پدر و مادر را داشته باشند، در سنین توانمندی، کودکی خود را به یاد آرند که یارای مقاومت در مقابل مگس را هم نداشتند و مادر از آنها مواظبت می کرد:
جوانی سر از رای مادر بتافت دل دردمندش به آذر بتافت
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد که ای سست رای فراموش عهد
نه گریان و درمانده بودی و خُرد که شبها ز دست تو خوابم نبرد؟
نه در مهد نیروی حالت نبود مگس راندن از خود مجالت نبود
تو آنی که از یک مگس رنجه ای که امروز سالار و سرپنجه ای

قناعت:
سعدی در جاهای مختلف قناعت را آموزش می دهد:
قناعت کن ای نفس بر اندکی که سلطان و درویش بینی یکی
چرا پیش خسرو به خواهش روی؟ تو خود گر قناعت کنی خسروی

آز بگذار و پادشاهی کن گردن بی طمع بلند بود
اگر می خواهیم در زندگی منت کسی بر سرمان نباشد:
هرکه نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد

کارو تلاش:
سعدی معتقد است که انسان باید برای کسب روزی خود تلاش کند و چشمش به دست و ته مانده سفره دیگران نباشد:
برو شیر درنده باش ای دغل نه خود را بینداز چو روباه شل
چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟
به چنگ آر و با دیگران نوش کن نه بر فضله دیگران گوش کن
بخور تا توانی به بازوی خویش که سعیت بود در ترازوی خویش
چو مردان ببر رنج و راحت رسان مُخنت خورد دسترنج کسان

نام نیک:
سعدی دلیل پایدار ماندن نام نیک را خیرخواهی می داند:
زنده است نام فرخ نوشیروان به خیر گر چه بسی گذشت که نوشیروان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر زان پیشتر که بانگ برآید فلان نماند
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

تکرار نکردن یک سخن:
سعدی مخالف تکرار یک سخن به دفعات مکرر است:
سخن گرچه دلبند و شیرین بود سزاوار تصدیق تحسین بود
چو یکبار گفتی مگو بازپس که حلوا چو یکبار خوردند بس

دشمن ناپاک به از دوست مداح:
سعدی معتقد است که دوست باید منتقد باشد. او دشمن ناپاک منقد را به دوست مداحی که اخلاق بد انسان را حسن نشان می دهد ترجیح می دهد:
از صحبت دوستی به رنجم که اخلاق بدم حسن نماید
عیبم هنر و کمال بیند خارم گل و یاسمین نماید
کو دشمن شوخ چشم ناپاک تا عیب مرا به من نماید

پرهیز از عجله:
سعدی آموزش می دهد که با عجله کارهای خود را انجام ندهیم:
ای که مشتاق منزلی مشتاب پند من کار بند و صبر آموز
اسب تازی دو تک رود به شتاب شتر آهسته می رود به شتاب

ارزش تلاش در راه آموختن:
از نظر سعدی تلاش و سختی کشیدن در راه آموختن ارزشمندتر از مهر پدر است:
پادشاهی پسر به مکتب داد لوح سیمینش برکنار نهاد
بر سر لوح او نوشته بود جور استاد به زمهر پدر

استفاده به موقع از امکانات:
سعدی پند می دهد که از امکانات باید به موقع استفاده کنیم تا در زمان نیاز دچار کمبود و بحران نشویم.
ابلهی کو روز روشن شمع کافوری نهد زود باشد کش به شب روغن نبینی در چراغ

لطف کردگار:
سعدی خداوند را بخشنده و صاحب کرممی داند:
کرم بین و لطف خداوندگار گنه بنده کرده است او شرمسار

احترام متقابل:
مگوی آنچه طاقت نداری شنود که جو کشته گندم نخواهی درود
چه نیکو زده است این مثل برهمن بود حرمت هرکس از خویشتن
چو دشنام گویی دعا نشنوی به جز کشته خویشتن ندروی

عبادت:
عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست

پندهای سعدی به سلاطین:
گاه سعدی را در خردمندی بالاتر از سلاطین می بینیم زیرا که آنها را پند می دهد. نکته جالب اینکه گاه سعدی تندترین سخنان را در مورد پادشاهان به زبان می راند. او با توجه به آشناییش به طبیعت مدح دوستی حاکمان تیغ نقد را غلاف مدح دارد. یعنی ابتدا آنها را مدح می کند سپس انتقاد و پند را آغاز می کند.
توصیه سعدی به حاکمان در مورد پرداختن به امور زیردستان و فقرا:
شنیدم که درخط نزع روان به هرمز چنین گفت نوشیروان
که ناظر نگهدار درویش باش نه دربند آسایش خویش باش
او پادشاهان را پند می دهد که رعیت ها پشت و پناه حکومتند و نباید با آنها بی عدالتی نمود:
رعیت نشاید به بیداد کشت که مر سلطنت را پناهند و پشت
نظر سعدی پیرامون انتخاب کارگزاران:
خداترس را بر رعیت گمار که معمار ملک است پرهیزگار
بداندیش تست آن و خونخوار خلق که نفع تو جوید در آزار خلق

مذهب سعدي:
در مورد مذهب سعدي دو نظريه كاملا متفاوت وجود دارد برخي او را شيعه و برخي او را سني مي دانند و هر دو گروه از اشعار وي مستنداتي مي آورند.
شعرسعدي در اثبات يعني بودن او:
غير از عمر كه لايق پيغمبري بدي گر خاتم رسول نبودي ختم انبياء
شعر سعدي در اثبات شيعه بودن او:
سعدي اگر عاشقي كني و جواني عشق محمد بس است و آل محمد
یا رب به نسل طاهر اولاد فاطمه یا رب به خون پاک شهيدان كربلا
دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست ای نام اعظمت در گنجینه شفا
نکته بسیار دردناک اینکه آرامگاه او چند بار به اتهام سنی بودن توسط برخی از جاهلان متعصب مذهب شیعه و به اتهام شیعه بودن توسط برخی جاهلان متعصب مذهب سنی تخریب شده.

آرامگاه کنونی سعدی در سال 1330 توسط مهندس فروغی بر اساس کاخ چهل ستون اصفهان طراحی و ساخته شد. مدفن سعدی محل زندگی و خانقاه وی در کنار حوض ماهی بوده است.
مجسمه سعدی از سنگ سفید و به وزن 1/5 تن توسط استاد ابوالحسن صدیقی ساخته شده است.

انسان مطلوب و ايده آل از نظر سعدي:
1- تواضع: از ديدگاه سعدي تواضع از مهمترين اهداف تعليم و تربيت است
2- مبارزه با نفس اماره: سعدي معتقد است كه اطاعت از نفس اماره عنان حكومت بر آنرا از انسان گرفته و خود بر انسان حاكم مي شود.
3- اخلاق و ثبات شخصيت: سعدي همه جا بر صداقت، يكرنگي و ثبات شخصيت تاييد كرده و دورويي و تزلزل شخصيت را نا مطلوب مي داند.
4- حفظ زبان و دوري از غيبت و بدگويي: سعدي سخن چينان فتنه انگيز و غيبت كنندگان مفسده جو را به دليل اينكه موجب دشمني مي گردند نكوهش مي كند
5- دوري از حسادت: سعدي حسادت را يك بيماري دروني و شخصيتي مي داند كه افراد كوته بين و تنگ نظر به آن مبتلا هستند.
6- سعه صدر: انسان مطلوب سعدي كسي است تحمل ديگران نيز داشته باشد.
7- نوع دوستي: از نظر سعدي كه نوع دست نيست و به درد ديگران اهميت نمي دهد انسان نيست
8- خدمت به خلق: مهمترين ويژگي انسانهاي ايده آل از نظر سعدي خدمت صادقانه به خلق است. وي عبادت را تنها در نماز و تسبيح و سجاده نمي داند.

روش هاي تعليم و تربيت از ديدگاه سعدي:
1- روش مناظره: از مهمترين روش هايي است كه سعدي در تعليم وتربيت به كار گرفته روش مناظره است. سعدي روش بحث و مناظره را نه به عنوان تحميل افكار بر ديگران، بلكه به عنوان وسيله اي براي تصحيح خود و ديگران می داند.
2- روش داستان سرايي: نقل حكايت و داستان از عمده ترين روش هايي است كه سعدي در آموزش از آن بهره برده. گلستان و بوستان، در حقيقت مجموعه اي از داستانهايي هستند كه عمده ترين مطالب اجتماعي، اخلاقي و تربيتي در قالب حكايت بيان شده است.
3- روش نصيحت: سعدي با استفاده از همين روش، حاكمان و فرمانروايان را پند و اندرز می دهد و آنان را ضمن دعوت به حق، از تكبر، خودخواهي و طغيان بر حذر مي دارد.
او براي نصيحت پادشاهان روش ويژه خود را دارد. او تيغ نصيحت را در غلاف مدح دارد. با سياست ويژه خود ابتدا آنها را مدح كرده و سپس به نصيحت آنان مي پردازد.
4- روش تشويق و تنبيه: سعدي با وجود اينكه معلم را به خلق و خوي ملايم و آرامش اخلاق دعوت مي نمايد اما تنبيه و سختگيري را هم در تعليم و تربيت مؤثر مي داند. معتقد است كه در آموزش و پرورش كودك بايد سخت گير و جدي بود و از ناز پروردن او بايد سخت دوري جست.
5- روش سير در آفاق: سير و سياحت به صورت يك روش تحقيقي و آموزشي از نظر سعدي در چنان حدي از اهميت برخوردار بود كه با وجود مشكلات آن زمان و نبود وسايل نقليه سريع، به نقاط مختلف دنيا مسافرت نمود.
6- روش سؤالي: سعدي يادگيرندگان را تشويق مي كند كه هر آنچه را كه نمي دانند از طريق سؤال و پرسش بدست آورند. او به ما آموزش می دهد که سؤال را بايد از اهل فن بپرسيم.
7- روش عقلاني: روش عقلاني از ديدگاه سعدي يكي از مهمترين روش هاي موفقيت است.
8- روش اعتراف: از ديدگاه سعدي، اعتراف به گناه و يا توبه از روش هايي است كه مي تواند منجر به اصلاح رفتار گردد. تعريف و تمجيد هاي ديگران نبايد سبب شوند كه فرد از ضعفهاي خود چشم بپوشد و در نتيجه از اصلاح رفتار خويش غافل بماند.
9- روش عرفاني: از نظر سعدي روش عرفاني همه گير نيست و مختص كساني است كه در ذكر خدایند و از هوي و هوس به دور. او معتقد است با كسي كه تجربه عرفاني نداشته باشد نمي توان از عرفان سخن گفت.

جهان بيني سعدي:
سعدي شيخ یا به عبارتی روحانی است. او متفكري است مسلمان و متدين، سياحي است كنجكاو، عالمي است متواضع، انساني است قانع و عابدي است آينده گر. علاوه بر آن، هنرمندي ظريف طبع، شاعري زبردست و نويسنده اي است كه در صحنه بزرگ گيتي واقع بينانه به مسائل نگريسته و با تحصيل و تفكر اظهار نظر نموده است. سعدي انسان را از كوشش هاي بيهوده و بر خلاف قوانين و مقررات حاكم بر طبعيت بر حذر مي دارد.

مسائل اخلاقي، ترتيبي و اجتماعي در آثار سعدي:
پايه اخلاق اجتماعي سعدي وارستگي است، براي اينكه بشر به نيك بختي برسد پيوسته بايد بكوشد تا خود را نه تنها در برابر نفس خويش بلكه از ديگران نيز بي نياز سازد. براي حفظ وارستگي هميشه بايد به قناعت روي آورد. رعايت اخلاق و احتياط بطور مؤثرموجب حفظ آزادي شخصي است و نمي گذارد شهوت برانسان غالب شود. پيش از سخن گفتن نه نتها بايد انديشه كرد بلكه بايد مهلت داد تا طرف مقابل سخن خود را به پايان برساند. از نظر وي اسرار را بايد براي خود در دل محفوظ داشت.
انسان نه نتها بايد در حق نيكخواهان نيكي كند بلكه اگر موقعيت را مناسب ديد، بايد با به انديشان نیز به خوبي رفتار كند. رساله اي به نام پند نامه يا كريما (بر اساس نخستين كلمه رساله) به سعدي نسبت داده اند. اين رساله گرايش اخلاقي دارد. موضوعات اين رساله عبارتند از مناجات خدا، پاكدامني، عدالت، كرم، تواضع، پرهيز ازتكبرو دروغ و حرص و جهل.

فضايلي كه دركليات سعدي به آنها اشاره شده:
شهامت واقعي و رادمردي، نيكويي، بخشايش، صدقه اخلاقي، يعني همدردي با مصائب ديگران. دل هرگز نمي ميرد به شروط آنكه تمامي آن به روح انسان معطوف گردد. قناعت و رضايت به سرنوشت وسيله واقعي است كه بشر با پاكي و خوش زندگي كند. وي معتقد است كه بشر بايد در برابر ديگران با سماحت وصعه صدر برخورد كند و به همان اندازه که نسبت به دیگران سختگیری می کند نسبت به خود نیز سختگيري كند. سعدي به تحصيل عقيده هيچ اعتقادي ندارد.

تاثیر سعدی در عرفان:
از نظر سعدي اخلاق به عرفان منتهي مي گردد. عرفاني كه در مدرسه نظاميه بغداد تدريس مي شد عرفاني آسماني و دور از دسترس همگان بود. سعدي دراثر نبوغ خود اين عرفان را بر روي زمين آورد و كوشيد كه اين عرفان در دسترس همگان قرار گيرد. اخلاق ديني كه سعدي آموزش مي دهد مانند اخلاق اجتماعي مورد بحث وي عملي و قابل اجراست.
سعدي در بسياري موارد از صوفيان جدا مي شود. سعدي عشق بشري يعني عشق يك انسان به انسان ديگر را قبول دارد ولي عطار در منطق الطير آنرا رد مي كند. سعدي براي نام و اوازه نيك اهميت كامل قائل است و حال آنكه مولوي به آن وقعي نمي نهد. سعدي عرفان را فقط براي معنويت بخشيدن به انديشه هاي اخلاقي كه تجربه اش به او تلقين كرده به كار مي برد. از نظر سعدي عشق داراي مقامي بلند و مر تبه اي ارجمند است.عشق درنظر او نه تنها دور از شهوتراني وهوسراني است بلكه وسيله تهذيب اخلاق وخداپرستي نیز هست. اميدواري مايوس نشدن از خصوصيات اصلي شخصيت سعدي است.

طبقات مختلف گلستان:
سعدي در گلستان از طبقات مختلف مردم سخن مي گويد. دو باب گلستا ن در مورد پادشاهان و درويشان كه دو طبقه كا ملا دور از هم در جامعه هستند سخن مي گويد و در خلال حكايات و رواياتي كه در كتاب مي آورد تصوريري از زندگاني مردم گوناگون را به وضوح به نمايش مي گذارد. يكي از دلايل محبو بيت گلستان نيز همين است كه به عموم مردم، ازپيغمبران گرفته تا پادشاهان جها نگير و پیادگان پا برهنه پرداخته و از انان سخن رانده است.وي چنان در رفتارهاي اين افراد دقت نموده كه تصويري كاملا واضح و حقيقي را از آنان بدست مي دهد. سعدي در بو ستان آرمان شهر مورد نظر خود را به تصوير مي كشد و در گلستان جا معه حقيقي را و اوضاع اجتماعي زمان سعدي در گلستان قابل ديدن است. از نظر سعدي شرافت اخلاقي در انحصار طبقه خاصي از جامعه نيست.

سعدی وطب:
از نوشته های سعدی بر می آید که او در مورد طب و سیستم فعالیت فیزیولوژیکی بدن نیز آگاهی ها و مطالعاتی داشته:
تنفس:
هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر مِی آید مفرح ذات:
اکنون می دانیم که تنفس به دو بخش دم و بازدم تقسیم می شود. در دم اکسیژن وارد خون شده و علاوه بر کمک به سوخت و ساز مواد غذایی، انرژی و حیات تازه ای به هر یک از سلولها و در نتیجه تمام بدن می بخشد. در بازدم نیز گازهای حاصل از سوخت و ساز که ماندن آنها موجب مسمومیت فرد می شود از بدن خارج شده و موجب شاداب ماندن اعضای بدن می شود.

تعادل اسیدی و بازی بدن:
چهار طبع مخالف و سرکش چند روزی شوند با هم خوش
چو یکی زین چهار شد غالب جان شیرین برآید از قالب
اکنون می دانیم که هر یک از مایعات موجود در بدن در یک تعادل اسیدی و بازی خاص، وظایف خود را به خوبی انجام می دهند و به هم خوردن این تعادل باعث بر هم خوردن فعالیت صحیح بدن شخص می گردد.

جایگاه تالیفات سعدي در خارج از ايران:
آسيا، اين گهواره تمدن هاي كهن، در نظر مردم اروپا در قرن هجدهم عظمت و جلوه سحر آميزي داشت، سعدي نيز يكي از مظاهر كامل اين عظمت بود. بسياري از شاهكارهاي ادبيات پارسي به زبانهاي اروپايي ترجمه شده و مورد مهر و اقبال شگرفت سخن شناسان غرب قرار گرفته اما بوستان و گلستان سعدي در اين عرصه از جايگاه ويژه اي بر خوردارند. سعدي، روشن، خوش آهنگ و ساده و روان بدون پرده و ايهام سخن مي گويد. با توجه به اينكه سعدي كمتر از مناسبات لفظي و منازعات شعري در شعر خود استفاده كرده ترجمه و خواندن آن به زبانهاي ديگر راحت تر از سايرين است. اولين ترجمه آثار سعدي، دراروپا در سال 1634 به زبان فرانسه انجام گرديد. سال بعد از آن به آلماني ودر سال 1651 به انگليسي ترجمه گرديد. بدين گونه بود كه سعدي به ادبيات اروپا معرفي گرديد و به زودي فرهنگ اروپا در مقابل نبوغ حيرت انگيز او سر تعظيم فرود آورد.
در سال 1791 كليات سعدی در كلكته به چاپ رسيد. پس از آن بود كه اروپائيان متوجه شدند كه سعدي به غير از بوستان و گلستان آثار ديگري نيز دارد.
در قرن نوزدهم ترجمه هاي كاملي از گلستان و بوستان در زبانهاي اروپاي انتشار يافت. گلستان تاكنون بيش از سيصد بار ترجمه شده و هر ترجمه نيز چندين بار به چاپ رسيده است. در طول 300 سال گذشته بيش از شصت تن از خاور شناسان درباره سعدي و آثار او غور و تحقيق كرده اند و هر كدام از جهتي در باره او بحث نموده اند.
سعدي تنها نويسنده ايراني است كه نزد توده مردم اروپا شهرت دارد. معاني و افكار سعدي هرگز كهنه نمي شود و همواره هماهنگي خود را با ادبيات جهان حفظ مي نمايد.
بيشتر شعراي متقدم ايران قسمت بزرگي از نيرو و قريحه و استعداد ذاتي خود را صرف قصايد و مدايح مي كردند، زيرا اكثر آنان شعراي در بار بودند و براي عموم شعر نمي گفتند.به همين جهت درايران و در خارج از كشور جايگاه بلندي ندارند ولي شاعراني چون فردوسي بزرگ، حافظ، سعدي، مولوي و خيام خوانندگان ايراني و اروپايي را مجذوب خود مي كنند، زيرا حرف مشترك تمام بشر را مي زنند.
امرسون پدر ادبيات جديد آمريكا ( نويسنده و متفكر معروف آمريكايي ) در قرن نوزدهم مي گويد: سعدي به زبان همه ملل و اقوام عالم سخن مي گويد و گفته هاي او هميشه تازگي دارد، و دستور هاي اخلاقي و قوانين او عمومي و بين المللي است.
اخلاقي كه سعدي آموزش مي دهد متعارف، عوام پسند و براي عموم است به همين جهت است كه او مورد اقبال عموم قرار گرفته.
نظرات فلاسفه قرن هيجدهم فرانسه، شباهت بسيار با تفكرات فردوسي و سعدي دارد. آنها هميشه بهبودي و خوشبختي بشريت را در نظر داشته اند، اين فيلسوفان موافق با آموزگاران اخلاقي ايران بودند كه عقيده اشان اين بود كه تكامل و دگرگوني جامعه نبايد ناگهاني باشد و خوا ستار بهبودي و تكامل جامعه و آداب اجتماعي بر مبناي اصلاح تدريجي تمام افراد جامعه شده اند.
در اروپا كساني كه به پيكار با رياكاري و ظاهر سازي روحانيون عصر خود بر مي خاستند سعدي را كه با گندم نمايان جو فروش درستيز بود همداستان و گاه الگوي خود مي يافتند.
پروفسوريان ريپكا :يكي از آرمان هاي برجسته سعدی اخوت تمام انسانهاست و عرفان او نيز از راه تشويق به زندگي فعالانه و متعادل به خدمت توده مردم در آمده است، او به شيوه ويژه خود با تسامح به بي عدالتي، استثمار و خشكه انديشي و خشك پارسايي تاخته است. ولي موفقيت و كاميابي بي نظير و جاویدان سعدي بيشتر از همه در جهان شمولي او و نيز فلسفه مناسب اخلاقيش نهفته است.
شايد درباره هيچ يك از سخن سرايان ايراني به اندازه سعدي اختلاف نظر وجود نداشته باشد. هانري ماسه نوشته است : «حس مي كنيم كه سعدي بين «جبر» - كه سنت و رسوم بر وي تحميل مي كند و «اختيار» كه از الهام قلبي او سرچشمه مي گيرد – در تكاپوست ».

Friday, June 25, 2010

امور یعنی انگل (ango) یا همان انگشت

خمینی گفت مجلس در راس امور است یعنی سر امور است. حالا فهمیدیم امور یعنی انگشت چند بسیجی. یعنی بسیجیان انگشتشان را در ماتحت مجلس نموده و آنرا می چرخانند و با آن بازی می کنند.



یادمان باشد خمینی در کتاب تحریر الوسیله باب نکاح شهوترانی با دختر شیرخوار را مجاز می شمرد لعنت بر روح نجش باد.

Wednesday, June 23, 2010

آقای کدیور ما بچه انقلابیم

آقای کدیدور شما به عنوان یک آخوند با تجربیات فراوان در حوزه علمیه به خوبی می دانید که کسی نمی تواند قزوینی ها را گول بزند زیرا آنان در قزوین در بچگی به اندازه کافی فریب خورده اند و کاملا آبدیده شده اند. آقای کدیور ما هم بچه انقلابیم از انقلابیون به اندازه کافی گول خورده ایم دیگر گول نخواهیم خورد. پس یادت باشد حواست را هم جمع کن هم غزه هم لبنان را ما نگفتیم. نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران. اله رفتی فسه نکنه نییه بییه ( به لهجه فسایی محل تولد کدیور رفتی فسا نکند که برنگردی).

Tuesday, June 22, 2010

از هخامنشيان تا پهلويان - امیر سپهر




از هخامنشيان تا پهلويان

«ای صور...، مکان تو در ميان دریاست و بناهای باشکوه ات، زیبائی سحرانگيز تو را به کمال رسانده اند. همهء تخت هایت را هم از صنوبر ساخته و دکل هايت را از سروهای آزاد لبنان استوار کرده اند... اما تو ای پسر انسان، برای صور مرثیه بخوان»
تورات عهد عتیق، کتاب حزقیال، بخش بيست و هفتم (*)
.................................................................................................

در روز های گذشته فيلمی از تجاوز يک دستاربند پست تر از خوک و لاشه خوار تر از هر کفتاری در پهنه ی اينترنت پخش شده که هر ايرانی که هنوز هم اندک شرف و غيرتی برايش باقی مانده باشد، بايد از ديدن آن سر بر ديوار کوفته و خون گريه کند. پير مرد رذل و بی شرف، با سنی که حتمآ بالای هفتاد است، دستار از سر برگرفته و بر زير زانو هشته و در حال تجاوز به يک پسربچه معصوم ده ـ دوازده ساله است، آنهم در مکانی که خود اين خوک های سيه جبين آنجا را مسجد و عبادتگاه الله شان می خوانند.

اين جنايت هم نه يک استثناء، بلکه تنها يک از هزاران تجاوز و پستی و دنائت روزانه اين لنگ برسران بی حيثيت و شرف است که به مدد تکنيک معجزه گر بی دينان و با کمک دوربين تلفن موبايلی ساخت آنان از پرده برون افتاده. ور نه اين بی ناموسی ها و کثافتکاری ها در زير سيطر حکومت اين اوباشان و دلالان محبت، ديگر در ميهن ما به اموری روزمره بدل گشته.

همين هفته ی گذشته هم در گفتگوی تلفنی با يکی از جوانان از تبار خودم در ايران، از او شنيدم که کار پاره ای از جوانان فناگشته ی ما ديگر حتا به تزريق ادرار به رگ هايشان کشيده. او می گفت: «عمو جان، در اينجا مواد روانگردانی را براحتی در کوی و بزرن می فروشند که اثر مصرف تنها نيم گرم از آنها، بسی ويرانگر تر از مصرف حتا بيش از يکصد گرم کوکائين است».

آن تن پاره برايم قصه کرد که: «گروهی از جوانان معتاد و خانه خراب که زياد از پای نيفتاده و هنوز هم با اندک جان خود می توانند با دزدی و ديگر بزهکاری ها، پول خريد چند گرمی از اين مواد خانمان برباده را تهيه کنند که آنرا خريده و به خود تزريق می کنند، ليکن پاره ای از حاکسترنشينان که ديگر از رمق افتاده و پولی برای خريد مواد نمی توانند فراهم کنند، ديگر اورين ـ ادار کوچک ـ مصرف کنندگان اينگونه مواد روانگردان را از آنان گرفته و بخود تزريق می کنند که کمی نشئه شوند»

از تن فروشی و فقر و فاقه و ستم و بيداد و چپاول و زندان و شکنجه و اعدام و صدور دختران و کودکان خيابانی و کارتن خواب ها ... چه بنويسم که ديگر سر تا سر پهنه ی اينترنت پر شده است از خبر هايی در پيوند با اين بلا های جگرسوز و جانکاه اجتماعی. و اينها يعنی روشن ترين نشانه های نابودی فرهنگ و کيستی يک ملت و بربادرفتن خانمان ايرانی. و باز هم يعنی اينکه امروزه ملت ما در مسيری افتاده است که بدون ترديد بزودی ديگر به بی فرهنگ ترين و نکبت زده ترين ملت گيتی بدل خواهد شد.

بويژه پس از تمام شدن نفت که يگانه منبع درآمد ملی ما هم هست و با پول فروش آن می توان کمی ظاهرسازی کرد. بر اساس برآورد کارشناسان نفتی هم، ايران اسلام زده، در خوشبينانه ترين حالت هم حداکثر، ده ـ پانزده سال ديگر قادر به صدور نفت خواهد بود و پس از آن، خود نيازمند وارد کردن اين متاع گرانبها از خارج. روشن هم نيست که با فروريختن يکی پس از ديگر بنيان های اقتصادی کشور و تعطيل شدن آنهم يکی پس از ديگری واحد های توليدی و صنعتی، اصلآ حتا بهای آن نفت وارداتی از کدام منبع تأمين خواهد شد. لابد از راه صدور فاحشه که اين بلای جگرسوز هم هر روزه در حال فزونی است.

و اينک پس از اين اندک «مرثيه خوانی» که بجای «چاره انديشی»، در اين سالهای تباهی و بيهوده گی، ديگر «کار سياسی» نام گرفته و به يگانه پيشه ی سياسيون و مثلآ روشنفکران ما هم بدل گشته، پرسش اساسی اين است که: «در چنين مقطع هراسناکی از تاريخ ايران که اصلآ کيان مُلک و ملت در خطر نابودی است، ما برای نجات خود و ميهنمان چه می کنيم؟» ما هم که می نويسم، مرادم نه «مردم عادی» که بار ها نوشته ام آنها گرفتار کار زندگی خود هستند، بلکه «سياسی ها» و مثلآ «نخبگان» ما هستند.

پاسخ هم که روشن است، «يکی از عقل می لافد»، آن دگری «طامات می بافد»، چند «ملافکلی»، حتا پس از سی سال بی ناموسی کشيدن از دست اين اوباش لنگ برسر هم همچنان از «کرامات ملا های بامعنويت» برای ما سخن می گويند، گروهی می خواهند يک جمهوری اسلامی دگری با پسوند «دموکراتيک» بر سر کار آورند و دسته کوچکی هم طفلکی ها آنچنان از جاده خرد و منطق دور گشته اند که اصلآ حتا اميدی به نجات خود ايشان هم از دست اين اوهام نيست، چه رسد به اينکه بتوان چشم ياری هم از آنان داشت که مثلآ کمکی هم به آزادی مردم و ميهن خود برسانند.

چرا که اين گروه که حتا از آزاد کردن چند مرغدانی در ياسوج هم عاجز هستند، در عالم هپروت، اصلآ به نجات ايران هم بسنده نکرده، می خواهند با متحد ساختن تمام کارگران جهان، آنان را از دست «امپرياليسم جهانی» برهانند و در همه جای گيتی هم حکومت کمونيستی برقرار سازند! و خلاصه با اينهمه ادعای روشنفکری و آزادی خواهی و مردم دوستی و سکولار بازی و انشاء نويسی و گنده گويی، دريغ حتا از ده ـ پانزده عاقل و فرزانه در ميان اينهمه مدعی روشنفکری که اين خطر نابودی ايران را حس کرده و در انديشه ی کاری منطقی و شدنی باشند.

فراموش هم مکنيد که تمامی فرهنگ ها و تمدن های بزرگ و درخشان هم درست به همين شکل و با همين روند، رو به انحطاط رفته و نابود گشته اند که درد اصلی هم همين است. يعنی با بی عرضه گی و رذالت حکومتگران و بويژه با لااباليگری يا خيانت برجسته گان ـ که اصولآ بار گناه خيانت و رذالت حکومتگران را هم بايد برگرده همين برجسته گان افکند ـ و سرانجام هم با نهادينه شدن تدريجی بی فرهنگی و وحشيگری و فقر و نکبت و تباهی در ميان ايشان.

در مورد ما و اکنون هم، اصلآ چه نشانه هايی روشن تر از اين بی فرهنگی ها و کثافتکاری های حکومتگران از درون و اباحه گری برجسته گان از برون، برای رو به انحطاط و ويرانی رفتن فرهنگ و مدنيت و نيکنامی روزگار پهلوی که ايرانی يکی از بافرهنگ ترين و محترم ترين ملت های جهان بشمار می آمد. بويژه اين عادی گشتن «بچه بازی» و «پامنقل نشينی» جوانان و صادر کردن فاحشه از ايران، يعنی پلشتی های چندش آور و بی ناموسی های جگرسوز و کشنده ای که اصلآ در سرتاسر تاريخ ما سابقه نداشته، حتا بروزگار حمله اسکندر و يورش تاتار و مغول.

توجه هم داشته باشيد که فرهنگ، نه يک مقوله ی ذهنی، بلکه يک پديده ی عينی و پيش چشم است. به ديگر سخن، فرهنگ راستين هر ملتی، درست همانی است که در جامعه آن ملت در جريان است و در رفتار های روزمره آنان متجلی می شود، بويژه در رفتار حکومتگران ايشان که خواهی نخواهی هم، نماينده گان آن ملت در نزد افکار عمومی جهان بشمار می آيند، نه در کتابهای تاريخی و در کتيبه ها و سنگ نوشته ها.

اين فرهنگ هم مجموعه‌اي است از انديشه‌ها, باورها, آداب، آيين‌ها و هنجار های حاكم بر يك جامعه انسانی در يک پاره جغرافيايی که ساکنان آن واحد در درازنای تاريخ زندگی اجتماعی خود، يا خود آن ها را بعنوان مناسب ترين شيوه ها برای زندگی خود برگزيده و بدانها خوی می گيرند، يا اينکه با جبر و فشار به تدريج آن نرم ها در جامعه ايشان نهادينه می گردد.

به ديگر سخن، فرهنگ تمامی همان کنش های پيش چشم است که ملتها در رفتار بين خود و جامعه خودی بدانها عمل می کنند که تجلی فرهنگ هر قوم و ملتی هم در «خرد جمعی» و «وجدان عمومی» آنان است. اصلی ترين نماينده گان اين خرد جمعی و وجدان هر ملتی هم، حکومتگران و همين نخبگان و سياسيون آن ملت هستند.

پس اين سخنان که اين رژيم نماينده ما نيست، ما ملت خيلی بافرهنگی هستيم، ما را اسير کرده اند، آنها کودتا کردند، اينها بردند و آنها آوردند و آن دگری ها خوردند و چين و ماچين و جن و پری پروانه ندادند که ما به آزادی و دموکراسی دست يابيم ... همه و همه سخنان پوچ و ياوه و خودفريبی و از خويشتن کام گرفتن و فرار از مسئوليت است. ملت بافرهنگ و شريف آخر چنين بی غيرتی هايی را تاب نمی آورد که، آنهم زمانی به درازای پيش از سه دهه و هنوز هم فاقد حتا يک شبه بديل برای اين نظام بی ناموسان.

البته نانوشته نگذارم و نگذرم که آنچه در باره فرهنگ آوردم، تنها يک وجه از آن بود که می شود آنرا «فرهنگ نرم افزاری» هم نام داد. چرا که فرهنگ شامل معماری و مجسمه سازی و پيکر تراشی و نقاشی و تئاتر و از يک سده پيش بدين سوی، صنعت و فيلم... هم می گردد که آنها را هم می توان «فرهنگ سخت افزاری» ناميد. همچنان که اين وجه از فرهنگ را «شهريگری» و يا «مدنيت» هم می توان ناميد. کسانی البته اين دو وجه را يک کاسه کرده و فرهنگ را مجموعه ‌اي از معارف، دانستني‌ها، هنر ها، آداب و رسوم و اعتقادات و بناهای به يادگار مانده از يك تمدن کهن می دانند. ليکن با فراچشم داشت اين راستی که فرهنگ مقوله ايستايی نبوده و دچار جمود نمی گردد، چنين تعريفی از اين مقوله بدست دادن نمی تواند زياد درست باشد.

چه که بسياری از فرهنگ ها و تمدنها آنچنان دچار زوال می شوند که پس از چند سده، ديگر به جز چند کتيبه و سنگ نوشته و اشيای تاريخی، هيچ اثر ديگری از آنها بجای نمی ماند و مردمان آن هم همانگونه که آوردم، حال يا به زور يا رغبت، باور ها و شيوه هايی را پذيرای می گردند که ديگر هيچ شباهتی به فرهنگ کهن آنان ندارد. مانند خود ما پس از يورش تازيان، مصر و چين و روم و بويژه بين النهرين ـ عراق کنونی ـ که گهواره چند تمدن و فرهنگ بزرگ و درخشان هم بوده.

يا فونيکس ـ فنيقی ها ـ که اصلآ تمدن و فرهنگ آنان کهن تر از «آشوری ها»، «بابلی ها»، «مصری ها» و «هخامنشيان» ما بشمار می رود. همان تمدن و فرهنگی که به «کنعانيان» هم شهره است و روزگاری بر بخش بزرگی از آسيا تا مرز های چين و تقريبآ تمامی آفريقا و جنوب اروپا تسلط داشته و امروزه به جز نام گذاری چند شهر بسان «صیدا» و «صور» و «جبل» و «ارواد» در لبنان که بدانها نسبت می دهند، همچنين کشف رنگ ارغوانی و شیشه گری و اختراع الفباء، ديگر هيچ نشانی از آن ها بر جای نيست.

پس با آنچه آوردم، بزرگترين خطری که امروزه هستی ما را تهديد می کند، خطر «نابودی فرهنگی» است، نه حتا ويران شدن تمامی سازندگی های مدنی عصر پهلوی که البته آنهم بسان خنجری بر قلب هر ايرانی باشرفی است. زيرا تمامی اين بلايای دلخراش و حتا فقر و فاقه، معلول همان بی فرهنگی هستند.

بنابر اين، شکوفايی اقتصادی و در سايه آنهم، «سازندگی» که همان «شهريگری» يا «مدنيت» باشد، تنها زمانی شکل می گيرد که فرهنگی در کار باشد. به بيانی روشن تر، رابطه ی فرهنگ با مدنيت، نه بسان مسئله «مرغ يا تخم مرغ؟» که نمی توان گفت کدام يک از آنها اول پديدار گشته، رابطه ای بسيار بسيار روشن است، بدين سان که «فرهنگ» است که رفاه اقتصادی و مدنيت و آبرو و اعتبار را می زايد، نه وارون آن.

اگر آلمانی ها و ژاپنی ها توانستند که کشور های نابود شده خود در جنگ علمگير دوم را از نو ساخته و دوباره به ابرقدرت های اقتصادی و صنعتی جهان مبدل گردانند، اين رستاخيز و نوسازی، تنها در سايه ی آن «فرهنگ پويا و بالنده» بود که ريشه در ژرفای روان و وجدان آن دو ملت داشت. همچنان که هندی ها و حکومتگران چينی تنها با تکيه بر همان عنصر «خودآگاهی تاريخی و ملی» ـ اسطوره اژدهای سرخ ـ ، توانستند کشور های فقير و گرسنه و ويران خود را به وزنه های صنعتی و اقتصادی بسيار مهم جهان بدل سازند.

از اينروی، هر روز ادامه اين رژيم در ايران، درست بسان فروريختن يکی ديگر از ستونهای کاخ فرهنگ ما است که دو پادشاه بزرگ پهلوی آنرا پس از چهارده سده بی فرهنگی و نکبت و بی آبرويی و خفت، با خون دل از نو بنا کردند. طبيعی ترين برايند فروريختن يکی پس از ديگری ستونهای اين کاخ فرهنگی هم، هر چه بيشتر نهادينه شدن همين بی فرهنگی ها و کثافتکاری ها و وحشيگری ها و فقر و فاقه و ننگ و بدنامی است.

ترديد هم نداشته باشيد که پس از مردن نسل من و يکی ـ دو نسل ديگر که آن شکوه و شوکت و غرور عصر پهلوی را با چشم خود ديده و زندگی کرده و بسان تاريخ های زنده و گويا هستند، آن فرهنگ و تمدن نيز ديگر کاملآ به تاريخ خواهد پيوست. از آن پس هم ايرانيان ميهن پرست بايد در اندوه از دست شدن يک دوران شکوهمند ديگر از تاريخ خود باشند.

يعنی جگرخون و اشکريزان برای جلال و عظمت و اعتبار ميهن شان در روزگار «پهلويان». دورانی که پس از مرگ ما، بدون شک تاريخ گواهی خواهد داد که براستی هيچ کم از دوران «هخامنشيان» نداشت و ايرانيان برای بازگرداندن آن شرف و آبرو و اعتبار جهانی روزگار «هخامنشيان»، بيست و پنج سده خون دل خورده و زحمت کشيده و خون داده بودند.

حال اگر کسانی از اين مدعيان روشنفکری اين ادعای مرا نپذيرفته و همچنان تخت بند همان نرم جاهلانه روشنفکری کهنه ايران بوده و با ناسزاگويی به پادشاهان بزرگ پهلوی، هنوز هم خيال می کنند که ايران را بهتر از آن دو پادشاه می شد رهبری کرد، و امروز و هنوز هم در اين توهم ويرانگر هستند که آلترناتيوی بهتر از بازگشت به همان آيين کهن و ديرآشنای «شاهنشاهی» ايران خواهند يافت، باشند که پس از نابودی کردن ايران و مرگ خفت بار خودشان، به نادان ترين و منفور ترين چهره های سياسی و روشنفکری ايران بدل گردند. همين.
.....................................................................................................

(*) ـ حزقيال نام يکی از پيامبران بنی اسرائيل است که حدود شش سده پيش از زاده شدن مسيح در بابِل يا بين النهرين ـ عراق کنونی ـ می زيسته. از آنجا هم که او قوم خود را بسيار دوست می داشته و فرد بسيار مهربان و نيک نَفسی بوده، يهودی آيينان او را «اَب يهود» هم می نامند که به معنای «پدر قوم يهود» است.

کتابی را هم که بدو نسبت می دهند در حقيقت يک «اندرزنامه» پدرانه است که زبانی بسيار نرم و شعرگونه و آهنگين دارد. این کتاب چهار رويای افسانه گون را شامل می گردد که حزقيال با آوردن آنها، پيام نبوت خود را می رساند. آنهم به شکل ضرب المثل هايی بسيار عاطفی و شيرين، نه بسان محمد با ترساندن مردم از آتش دوزخ و مار غاشيه و نيم سوز و گُرز های آتشين... امير سپهر

بيست و يکمين روز از خرداد ماه سال هشتاد و نه خورشيدی، برابر با يازدهمين روز از ژوئن دو هزار و ده ميلادی

دانايی و زيبايی و نيکنامی، جهل و نکبت و بدنا






دانايی و زيبايی و نيکنامی، جهل و نکبت و بدنامی
امیر سپهر



همانگونه که همه ی جهانيان شاهد بودند، سرانجام پرنسس ويکتوريا، وليعهد سوئد با برپايی يکی از باشکوه ترين و گرانبها ترين جشن های تاريخ، شوهر خود آقای دانيل وستلينگ را به خانه بخت و قصر زيبا و افسانه ای خود برد. مردم و حکومت و دولت سوئد از چند ماه پيش آنچنان برای اين جشن تبليغ و هزينه کرده بودند که در چند ماه گذشته، چشمان تمام مردم گيتی به کشور سوئد و بدين جشن شاهانه و بسيار پرهزينه دوخته شده بود.

جدای از شرکت سران و يا مقامات عالی رتبه سياسی همه ی کشور های جهان در اين پيوند، بيش از دو هزار خبرنگار، عکاس و رپرتر از سوی بزرگترين بنگاههای خبررسانی جهان هم به شهر استکهلم گسيل شده بودند تا چگونه گی برگزاری اين مراسم پر زرق و برق و جواهرآسا را به همه ی جای اين گيتی گزارش کنند. تلويزيون های رسمی چند کشور مهم جهان هم که اين مراسم را به شکل زنده پخش کردند. همان شب ازدواج هم اعليحضرت کارل گوستاو، پادشاه سوئد با سنجاق نمودن نشان سلطنتی سوئد بر روی يقه ی کت داماد خود، لقب «پرنس» بوی اعطاء کرد.

تمام هزينه ی اين پيوند زناشويی سوپرلوکس و بی همانند هم از صندوق ماليات و کيسه ی اين ملت پرداخت شد. به جز گروه های کوچکی از کمونيست های اکثرآ مهاجر از جهان سوم، بويژه کمونيست های وطنی، همچنين بيکار ها و طفيلی ها که اتفاقآ هم خود ابدآ نقشی در کار و توليد ندارند، تقريبآ همه ملت سوئد هم با جان و دل پرداخت اين هزينه گزاف را پذيرا گشتند.

زيرا جدای از روحيه «زيباپرست» و «فَرستايی» که يکی از انگيزه های مهم اين ملت متمدن برای پذيرش پرداخت هزينه ی اين پيوند بود، سياسی ها و روشنفکران و اقتصاددانان خردمند اين کشور هم از اينروی مخالفتی با برگزاری اين مراسم پرهزينه و باشکوه از سوی حکومت خود نداشتند که هم آنرا برای تقويت روحيه ملی مردم خود مهم می دانستند، هم برای کسب اعتبار جهانی سوئد و هم اينکه در راستای کمکی بزرگ به اقتصاد کشورشان در درازمدت.



همچنان که از برکت همين جشن ها، تا همين امروز هم اين کشور به آنچنان زيبايی و درخشنده گی و جذابيتی در جهان دست يافته که در تاريخ آن بی سابقه است. در زمينه اقتصادی هم اجرای اپرت ها و کنسرت ها و برنامه های تفريحی و برگزاری نمايشگاه های گوناگون به مناسبت همين جشن ها، تا کنون چند ميليون توريست را جذب سوئد کرده که بدون شک آنها در همين زمان کوتاه هم، به ميزان چند برابر هزينه ی اين پيوند زناشويی، ارز وارد اين کشور کرده اند. ترديد هم نبايد داشت که اين شوکت و اعتبار در دراز مدت، صد ها برابر برای اين ملت سودآور خواهد بود. چه در زمينه ی معنوی و حيثيتی و چه از نظر اقتصادی.

اين همه تدارک، هزينه، بسيج چند ده هزار پليس و بخشی از ارتش برای حفظ جان شرکت کنندگان و پاس داری از نظم، نمايش، تشريفات نظامی، رژه، کارناوال و هزار دَنگ و فَنگ ديگر در حالی است که نه پادشاه اين کشور انسانی حتا زياد باهوش و فراست است، نه شهبانوی آلمانی الاصل اين کشور سيلويا که سه سال هم از پادشاه مسن تر است زنی فوق العاده است، نه خود پرنسس ويکتوريا مثلآ از دختر بزرگ شاهزاده رضا پهلوی، پرنسس نور زيبا تر و داناتر است و نه اصولآ کشور سرد سوئد که در سال هم شش ـ هفت ماه تاريک است، آنچنان آش دهانسوزی است.

در برابر اين کاستی ها اما، هم انديشمندان و روشنفکران اين کشور صد ها بار هشيار تر و خردمند تر از مدعيان روشنفکری ما هستند، هم سياسی های اين مردم به همان نسبت آگاه تر و مسئوليت پذير تر و هم مردم اين کشور هزار بار بافرهنگ تر از مردم ما. فراموش هم نبايد کرد که کشور سوئد در جهان به «کشور باسواد ها» شهره است و نرخ بی سوادی هم در اينجا صفر است.

و شگفتا ـ البته از ديد ما ملت خودشيفته ـ که با اين فرهنگ بالنده و دانايی و اينهمه شوکت و جلال و آبرو و نيکنامی درجهان، نه انديشمندان راستينی که اين کشور دارد يک صدم شبه روشنفکران پپه و ملاباز ما فيس و افاده ادعا دارند، نه سياسيون بسيار خردمند اينجا و نه اصلآ مردم هزار بار بافرهنگ تر و متمدن تر سوئد.

هيچ سوئدی هم به پادشاه دست و پا چلفتی و فراموشکار خود و دختر بسيار معمولی او حسادت نمی ورزد که مثلآ چرا بايد اينهمه هزينه صرف آنها شود و يا اصلآ ويکتوريا کيست و از ديگر دختران سوئدی چه چيزی بيشتر دارد که بايد در آينده پادشاه سوئد شود و اين سلطنت موروثی اصلآ يعنی چه و، و، و. يعنی همان اراجيفی که در ميان مدعيان روشنفکری و ملابازهای ما مرسوم است و مشتی مردم ناآگاه هم اين شعار های بظاهر قشنگ اما لغو بيهوده را به حساب خرد بالا و خيلی آزادی خواه بودن آنان می گذارند. آنهم شعار هايی که امروزه هم بيشتر از سوی کسانی سر داده می شود که تا همين چندی پيش از تيغ کشان بنام دستگاه ولايت بودند. يعنی عناصری چون اکبر گنجی و سازگارا و آخوند کديور و سيد عطاالله مهاجرانی.

پس آنچه اين کشور منجمد و دورافتاده و عبوث بدون ذخائر زيرزمينی گرانبهايی چون نفت و گاز و مس و طلا و فيروزه ... را اينگونه بَر کشيده و ما را بر زمين ذلت و خواری زده، همين خرد بسيار بيشتر از ما و ادعای بسيار کمتر از ما و از آنها هم مهم تر، اين «واقع بينی» است. و دردا و دريغا که باصطلاح روشنفکران و سياسيون ما بجای الگو قرار دادن نخبگان اين کشور، حتا با داشتن رژيم سنگسار و دست و پای اره کن و تازيانه زن و متجاز در کشور خود و با فقدان حتا يک گرم آبرو در جهان هم، با بی آزرمی تمام، اين کشور متمدن و خوشنام و سرزنده را به سبب داشتن «نظام پادشاهی» يک کشور مرتجع و عقب مانده می خوانند! يعنی همين کسان که اصلآ خود اين نظام پيشاقرون وسطايی و وحشی را در ايران برسر کار آورده و تا همين امروز هم با بخشی از ملا ها نرد عشق می بازند و حتا در سی و يک سال هم لياقت تشکيل حتا يک نيمچه اپوزيسيون را هم نداشته اند!

چرا که اين طفيلی ها آنچنان گنجشک مغز و سطحی و از مرحله پرت هستند که اصلآ خيال می کنند که روشنفکران و سياسی های سوئدی آن انداز بی شعور و پسمانده هستند که هنوز هم به اين «کشف بزرگ» ايشان دست نيافته اند که «نظام جمهوری بهتر از نظام پادشاهی موروثی است!». با همين پندار نازل و مبتذل و البته بسيار ويرانگر هم، خود را آگاه تر و پيشرو تر از روشنفکران اينجا و همچنين انگليس و دانمارک و نروژ و بلژيک و هلند و ژاپن و سويس... و حتا سراسر جهان می پندارند.

بی خبر از اين راستی های فلسفی ـ تاريخی که جدای از نظام فرهنگی و مبارزاتی تداوم و قوام يافته در زندگی اجتماعی هر ملت امروز آزاد که رفته رفته نظام سياسی متناسب با آن نظم ها را برساخته و از کاستی های آنها کاسته اند تا به دموکراسی کامل دست يافته اند، خود پديده دموکراسی اصولآ يک مظروف پختنی است نه ظرف و غالب.

پذيرش اين نظام موروثی هم از سوی اين مردمان نه از سر جهل و عقبمانده گی، بلکه از روی خرد و بخاطر همان عادت فرهنگی ـ تاريخی و روحيه «زيباپرست» و «شوکت طلب» اين ملت است که ريشه در سنت های تاريخی و وجدان جمعی آنان دارد. رمز ثروتمند و الگانت جلوه گر شدن سوئد در جهان و اعتبار ويژه ی آن هم اصلآ مرهون همين زرق و برق و تشريفات است.

پس متهم کردن اين ملت آزاد و خوشنام و سرزنده و شاد و انديشمندان و سياسی های خردمند اين مردم خوب به مرتجع بودن بخاطر داشتن بقول خودشان، «نظام موروثی» در کشورشان، آنهم از سوی کسانی که خود بی فرهنگ ترين و آبروباخته ترين رژيم را در جهان دارند، درست از روی همان جهالت های خانمانسوز تاريخی است که در نزد ما «خرد» و «روشنفکری» نام گرفته.

يعنی همان نادانی هايی که با جدا ساختن ما از «حقيقت خودمان» ما را بدين خاک سياه نشانده و بدبختانه هم ريشه در فرهنگ و نوع تربيت ما دارد. بويژه در «بدآموزی» های تاريخی طايفه معروف به روشنفکران ايرانی که نگارنده در نوشته ی دگری بدانها خواهم پرداخت، فعلآ همين. امير سپهر

Sunday, June 20, 2010

بازی شیادانه و زیرکانه عطالله مهاجرانی

در حالیکه جوانان ایران در خیابانها فریاد می زنند مرگ بر اصل ولایت فقیه و خواستار پایان دادن به سلطنتی هستند که آخوندها سلطان باشند عطا الله مهاجرانی با زیرکی و شیادی هر چه تمامتر در سایت جرس موضوع دعوای نوه خمینی و مجتبی خامنه ای را برای سلطنت آینده ایران مطرح کرده و عنوان کرده که نوه خمینی برای سلطنت آینده بهتر از پسر خامنه ای است.
نکته مسلم اینکه هیچ کس به جز فرصت طلبان خواستار سلطنت یک آخوند بر کشور نیستند هر چند این آخوند بنا بر گفته عطا مهاجرانی نکته سنج و با مردم باشد.
نسل جوان باید بیدار باشد و فریب این افراد را نخورد. در زمانیکه به دختران باکره در زندانهای ایران تجاوز می کردند عطا مهاجرانی نماینده مجلس بود. یادمان باشد این افراد فقط به فکر رسیدن به قدرت هستند
مکتب داری یا مقبره داری

عطا الله مهاجراني

کاملا آشکار است که سید حسن خمینی در رویارویی طاقت سوز میان استبداد و عدالت در سوی عدالت ایستاده است. در میان مردم و سرکوب مردم هم در جانب مردم قرار دارد. از نگاه حاکمیت اونه تنها بی بصیرت است بلکه فریب خورده است و دیگر نوه امام خمینی محسوب نمی شود. بلکه سید حسن مصطفوی است. حتی سایت الف، دکتراحمد توکلی که گاه می کوشد جانب انصاف نگاه دارد و در برابر بی رسمی ها و دروغ شعله ای برافروزد، در مقاله ای از عنوان مصطفوی استفاده کرده است و پس از ۱۴ خرداد هم رسما به شبکه تخریب وجهه و شخصیت سید حسن خمینی پیوست.

به گمانم سید حسن خمینی دست به انتخاب بزرگی زده است. بین مقبره داری و مکتب داری، خویش را وارث و نگهبان مکتب امام خمینی می داند. مکتبی که امروزه از دو سو در معرض تهدید ست. مکتبی که نیازمند تبیین تازه ای است.

تازگی کتابی با عنوان ده مقاله نوشته سید حسن خمینی توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده است. مقالات فقهی و اصولی و فلسفی ایشان. دقت نظر سید حسن خمینی در این مقالات با توجه به جوانی او بسیار شایسته توجه است. یادمان باشد سید مجتبی حسینی خامنه ای که سه سال از سید حسن بزرگترست تا کنون نه حرفی زده و نه مقاله ای منتشر کرده و نه کتابی از او چاپ شده است ، تا بتوان در باره دانش و بینش او داوری کرد.


انتخاب سید حسن با رنج های بسیاری روبروست ! در تفسیر پر نکته ی ابن عجیبه « البحر المدید » دیدم.

یوسف سر بر دامان پدر خفته بود. نگاه یعقوب به سیمای زیبا و درخشنده یوسف بود با خود می گفت: آیا ماه و آفتاب از پسر من زیباترند؟ یوسف خواب می دید که ماه و آفتاب و یازده ستاره در برابر او سجده می کردند.

از خواب بیدار شد رویایش را برای پدرش تعریف کرد. چشمان یعقوب سرشار از اشک شد. گفت پسرم این رویای تو تا تحققش رنج ها و محنت های بسیاری را به همراه دارد.


مقبره داری که رنج و محنتی ندارد. اگر هم حکومت لازم دید خود راسا وارد عمل می شود و حتی اداره مرقد و مراسم را هم به دست نیروهای نظامی و امنیتی می سپرد. همان اتفاقی که در ۱۴ خرداد افتاد. مکتبداری آمیخته با رنج و ابتلا است. آیا امام خمینی می دانست که بر سر فرزندان و خانواده و نیز هاشمی رفسنجانی چه خواهد گذشت؟ وقتی هاشمی رفسنجانی از شدت افترا ها یی که نسبت به مرحوم شهید بهشتی شایع شده بود، با امام خمینی سخن گفته بود ، امام خمینی در چشمان هاشمی نگریسته بود و گفته بود: مظلومیت تو بیشتر خواهد بود!

در وصیت نامه امام خمینی از رنج خانواده خود سخن گفته است. رنجی که یک بار تبدیل به توفانی از درد شد و قلب آیه الله توسلی در هنگام سخن گفتن در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام ایستاد و تاوان آن خون تا قیامت ماند ...

راه سید حسن خمینی راهی است که از میان مردم و متن مردم می گذرد. او ظرفیت سخنگویی از سوی مردم و توانایی مکتبداری امام خمینی را به شایستگی دارد. همین بازداشتن او از سخن گفتن در روز ۱۴ خرداد، از هزار سخنی گویا ترست.

.تعبیری که درنامه آیه الله محمدی گیلانی آمده است. تعبیری بود که خواب را ازچشم ستاد تبلیغات کودتا ربوده است

ایشان از سید حسن خمینی به عنوان« خلف صالح و امید آینده بیت خمینی کبیر»نام بردند. همین عنوان و اشاره به آینده بسنده بود تا کیهان، صحیفه شریعتمداریه ولایت، ایشان را فاقد درک و تشخیص معرفی کند.



در بلوای قم لبه تیز حمله و تهدید و ناسزای سرکرده جمعیت یاران و فداییان ولایت، در باره سید حسن خمینی بود. سخنران از تعطیل دفتر سید حسن و جلو گیری از تدریس ایشان در حوزه قم سخن گفت.





او با کدام پشت گرمی چنین سخنان درشتی بر زبان آورد و حتی به صراحت گفت: ماموران دادسرا و اطلاعات و حوزه باید از تدریس ایشان جلوگیری کنند. و گرنه ما خود جلوگیری خواهیم کرد. او با کدام پشتوانه سخن می گفت؟



ایشان جا را بر چه کسی تنگ کرده اند؟ تمام ماجرا همین است، حضور سید حسن خمینی باطل السحر کدام خوابی است که برای ملت ایران دیده اند؟



سید حسن خمینی خط مشی درست و دقیقی را برگزیده است. تقویت بنیان علمی و حوزوی خویش، تبحر در فقه و اصول و نیز فلسفه و عرفان و از سوی دیگر با مردم بودن و دغدغه مردم را داشتن

آياتي از قرآن کریم در باره برخورد با کافران و مشرکان

آياتي از قرآن کریم:



سورهُ انفال آيه 12: و ياد آر اي رسول آنگاه كه پروردگار تو به فرشتگان وحي كرد. كه من با شمايم. موُمنان را ثابت قدم بداريد. كه همانا من ترسي در دل كافران مي افكنم تا گردنهايشان را بزنيد و همهُ انگشتانشان را قطع كنيد.



در اينجا به صورت آشكار مي بينيد كه قرآن به وضوح به مسلمانان مي گويد? كساني را كه به باورهاي اسلامي نرسيده اند? با مرگ همراه با شكنجه بكشيد.



سورهُ البينه آيه6: محققا" آنان كه از اهل كتاب كافر شدند همراه با مشركان همه در آتش دوزخند. و در آن هميشه معذبند. و آنها به حقيقت بدترين خلقند.



با توجه به آيه بالا شما به وضوح مي بينيد كه مطابق گفتار محمد خدا محل مخصوصي را براي غير مسلمانان در نظر گرفته است .آري جهنم!



سورهُ توبه آيه 15: پس چون ماههاي حرام به سر آمد آنگاه مشركان را هر جا يافتيد به قتل رسانيد. و آنها را دستگير و محاصره كنيد . و هر سو در كمين آنها باشيد. چنانچه توبه كردند و نماز به پاي داشتند و زكات دادند پس از آنها دست بداريد. كه خدا آمرزنده و مهربان است.



اين آيه به ما مي گويد كه مسلمانان آزادند كه غير مسلمانان را با زور و اعمال خشونت به اسلام برگردانند. و اگر موفق نشدند مجازند كه آنها را بكشند.



توبه آيه 73: اي پيامبر با كافران و منافقان جهاد و مبارزه كن. و بر آنها سخت گير. منزل و ماُواي آنها جهنم است كه بسيار منزلگه بدي است.



سورهُ الحاقه آيه 30-37: او را بگيريد و به غل و زنجير بكشيد. تا بازش در دوزخ بيفكنيد. و آنگاه به زنجيري كه طولش 70 ذراع است دركشيد. كه او به خداي بزرگ ايمان نياورده. و هرگز مستمندي را با رغبت به سفرهُ طعام خويش نخوانده. بدين سبب امروز هيچ خويشاوند و دوستداري كه در اينجا به فريادش رسد ندارد و طعامي غير از غسلين(چرك و پليدي دوزخيان) نصيبش نيست. و كسي جز اهل دوزخ اين طعام را نمي خورد.



در اينجا ما توصيفي از چگونگي مجازات غير مسلمانان دريافت كرديم. امروزه در كشورهاي اسلامي از اينگونه مجازاتها عملا" استفاده مي كنند.



سوره الدخان آيه 50-43:



همانا درخت زقوم جهنم قوت و غذاي بد كاران است كه آن غذاها در شكمشان چون مس در آتش گداخته مي جوشد. آنسان كه آب بر روي آتش جوشان است. خطاب قهر مي رسد كه بدكاران را بگيريد و به ميان دوزخ افكنيد. پس از آن آب جوشان بر سرش فرو ريزيد و به او بگوييد(به استهزا) عذاب دوزخ را بكش كه تو عزيز و گرامي هستي اين همان عذابي است كه از آن در شك بودي



سورهُ ماده گوساله(بقره) آيه 191: آنها را در هر جا يافتيد بكشيد



سورهُ توبه آيه 123: اي اهل ايمان از كافران هر كه به شما نزديكتر است شروع به جهاد كنيد. بايد كفار در شما درشتي و نيرومندي و قوت و پايداري حس كنند و بدانيد كه خدا هميشه يار پرهيزكاران است.



سورهُ نسا آيه 144: اي اهل ايمان مبادا كافران را به دوستي گرفته و موُمنان را رها كنيد. آيا مي خواهيد خدا را بر خود حجتي آشكار قرار دهيد؟



اين آيه ما را به اين حقيقت رهنمون مي سازد كه يك مسلمان هرگز نمي تواند با يك غير مسلمان دوست شود در غير اين صورت ? آن مسلمان مرتكب اشتباهي فاحش شده است.



سورهُ توبه آيه 29: اي اهل ايمان با هر كه از اهل كتاب كه ايمان به خدا و روز قيامت نياورده و آنچه را كه خدا و رسولش حرام كرده حرام نمي دانند .و به دين حق نمي گروند ? قتال و كارزار كنيد. تا آنگاه با ذلت و تواضع به اسلام جزيه دهند

Thursday, June 17, 2010

آقای مهاجرانی آیا اجازه می دهید کسی بر اساس نظر حضرت امامت با دختر شیرخوارت برخورد کند؟


عطاالله مهاجزانی در مقاله ای در سایت جرس متذکر شده که سید حسن خمینی بعد از مرگ خامنه ای می تواند رهبر شود و به همین دلیل جا را برای مجتبی خامنه ای تنگ کرده. من با این سخن کاری ندارم ولی او در تمام مقاله بارها از خمینی به نام امام و به بزرگی یاد کرده. شکی نیست روشنفکر اسلامی عطاالله مهاجرانی بهتر از هر کس دیگری می داند که خمینی در کتاب تحریر الوسیله باب نکاح مساله 12 شهوترانی با دختر شیر خوار را کار درستی دانسته. آیا این روشنفکر مسلمان اجازه می دهد کسی با دختر شیرخوار خودش بر اساس سخن امام بزرگوارش شهوت براند؟
مکتب داری یا مقبره داری
عطا الله مهاجراني


کاملا آشکار است که سید حسن خمینی در رویارویی طاقت سوز میان استبداد و عدالت در سوی عدالت ایستاده است. در میان مردم و سرکوب مردم هم در جانب مردم قرار دارد. از نگاه حاکمیت اونه تنها بی بصیرت است بلکه فریب خورده است و دیگر نوه امام خمینی محسوب نمی شود. بلکه سید حسن مصطفوی است. حتی سایت الف، دکتراحمد توکلی که گاه می کوشد جانب انصاف نگاه دارد و در برابر بی رسمی ها و دروغ شعله ای برافروزد، در مقاله ای از عنوان مصطفوی استفاده کرده است و پس از ۱۴ خرداد هم رسما به شبکه تخریب وجهه و شخصیت سید حسن خمینی پیوست.

به گمانم سید حسن خمینی دست به انتخاب بزرگی زده است. بین مقبره داری و مکتب داری، خویش را وارث و نگهبان مکتب امام خمینی می داند. مکتبی که امروزه از دو سو در معرض تهدید ست. مکتبی که نیازمند تبیین تازه ای است.

تازگی کتابی با عنوان ده مقاله نوشته سید حسن خمینی توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده است. مقالات فقهی و اصولی و فلسفی ایشان. دقت نظر سید حسن خمینی در این مقالات با توجه به جوانی او بسیار شایسته توجه است. یادمان باشد سید مجتبی حسینی خامنه ای که سه سال از سید حسن بزرگترست تا کنون نه حرفی زده و نه مقاله ای منتشر کرده و نه کتابی از او چاپ شده است ، تا بتوان در باره دانش و بینش او داوری کرد.

انتخاب سید حسن با رنج های بسیاری روبروست ! در تفسیر پر نکته ی ابن عجیبه « البحر المدید » دیدم.

یوسف سر بر دامان پدر خفته بود. نگاه یعقوب به سیمای زیبا و درخشنده یوسف بود با خود می گفت: آیا ماه و آفتاب از پسر من زیباترند؟ یوسف خواب می دید که ماه و آفتاب و یازده ستاره در برابر او سجده می کردند.

از خواب بیدار شد رویایش را برای پدرش تعریف کرد. چشمان یعقوب سرشار از اشک شد. گفت پسرم این رویای تو تا تحققش رنج ها و محنت های بسیاری را به همراه دارد.

مقبره داری که رنج و محنتی ندارد. اگر هم حکومت لازم دید خود راسا وارد عمل می شود و حتی اداره مرقد و مراسم را هم به دست نیروهای نظامی و امنیتی می سپرد. همان اتفاقی که در ۱۴ خرداد افتاد. مکتبداری آمیخته با رنج و ابتلا است. آیا امام خمینی می دانست که بر سر فرزندان و خانواده و نیز هاشمی رفسنجانی چه خواهد گذشت؟ وقتی هاشمی رفسنجانی از شدت افترا ها یی که نسبت به مرحوم شهید بهشتی شایع شده بود، با امام خمینی سخن گفته بود ، امام خمینی در چشمان هاشمی نگریسته بود و گفته بود: مظلومیت تو بیشتر خواهد بود!

در وصیت نامه امام خمینی از رنج خانواده خود سخن گفته است. رنجی که یک بار تبدیل به توفانی از درد شد و قلب آیه الله توسلی در هنگام سخن گفتن در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام ایستاد و تاوان آن خون تا قیامت ماند ...

راه سید حسن خمینی راهی است که از میان مردم و متن مردم می گذرد. او ظرفیت سخنگویی از سوی مردم و توانایی مکتبداری امام خمینی را به شایستگی دارد. همین بازداشتن او از سخن گفتن در روز ۱۴ خرداد، از هزار سخنی گویا ترست.

.تعبیری که درنامه آیه الله محمدی گیلانی آمده است. تعبیری بود که خواب را ازچشم ستاد تبلیغات کودتا ربوده است


ایشان از سید حسن خمینی به عنوان« خلف صالح و امید آینده بیت خمینی کبیر»نام بردند. همین عنوان و اشاره به آینده بسنده بود تا کیهان، صحیفه شریعتمداریه ولایت، ایشان را فاقد درک و تشخیص معرفی کند.

در بلوای قم لبه تیز حمله و تهدید و ناسزای سرکرده جمعیت یاران و فداییان ولایت، در باره سید حسن خمینی بود. سخنران از تعطیل دفتر سید حسن و جلو گیری از تدریس ایشان در حوزه قم سخن گفت.


او با کدام پشت گرمی چنین سخنان درشتی بر زبان آورد و حتی به صراحت گفت: ماموران دادسرا و اطلاعات و حوزه باید از تدریس ایشان جلوگیری کنند. و گرنه ما خود جلوگیری خواهیم کرد. او با کدام پشتوانه سخن می گفت؟

ایشان جا را بر چه کسی تنگ کرده اند؟ تمام ماجرا همین است، حضور سید حسن خمینی باطل السحر کدام خوابی است که برای ملت ایران دیده اند؟

سید حسن خمینی خط مشی درست و دقیقی را برگزیده است. تقویت بنیان علمی و حوزوی خویش، تبحر در فقه و اصول و نیز فلسفه و عرفان و از سوی دیگر با مردم بودن و دغدغه مردم را داشتن.

Tuesday, June 15, 2010

جناب نیک آهنگ کوثر آیا تفاوت تیر و تشر را می دانی؟



جناب نیک آهنگ آیا می دانی ما اکنون در حال جنگیم یا خیر؟ آیا می دانی که تو مسلح هستی و هنر کاریکاتور تو اسلحه توست؟ آیا سربازی رفته ای؟ آیا در سربازی به تو یاد داده اند که نباید اسلحه را به طرف سرباز خودی بگیری؟

در جنگ فرمانده به سرباز خودش تشرTashar()می زند ولی تیر نمی زند. تو هم باید با بیش از 40 سال سن و این همه ادعای روزنامه نگاری در داخل و خارج کشور باید این اصل ابتدایی را فهمیده باشی. لعنت بر پدرو مادر تمام کسانی که می خواهند موسوی یا کروبی را مقدس کنند هیچ انسان با شعوری دیگران را مقدس نمی کند ولی در عین حال نیز نباید به آنها شلیک کنی. می خواهی از موسوی انتقاد کنی انتقاد کن اما اسلحه کاریکاتورت را به طرف او نگیر و به او شلیک نکن. اگر فراموش نکرده باشی خودت هم کاندید شورای شهر شدی درصد کمی به تو رای دادند ولی موسوی با تمام ایراداتی که دارد مورد اعتماد مردم قرار گرفته همان مردمی که کاریکاتورهای تو به دلیل وجود آنان و اندیشه آنان محبوب و معروف شده. تو حق نداری اسلحه ات را به طرف رهبر آنان بگیری. موسوی مقدس نیست ولی یادت باشد از من و تو امثال من و تو تواناتر است. آری اجازه داری از او انتقاد کنی به تشر بزنی ولی به او تیر شلیک نکن. آنچه اکثر دوستان را عصبانی کرده استفاده تو از هنر کاریکاتورت در مخالفت با موسوی است نه انتقاد از او.

Monday, June 14, 2010

مبارزه با گروه ظالم حاکم را مانند مسابقه فوتبال ببینیم و به هر کس وظیفه ای بدهیم

در مسابقه فوتبال بازیکنان در نقاط مختلف زمین آرایش شده و به جدال با حریف می پردازند. هر بازیکن وظیفه خاصی دارد در ضمن اینکه پشتیبانی از دیگران را هم وظیفه خود می داند. باید موسوی را در مقابل میمون شیاد (محمود الدنگی نژاد) قرار داد. کروبی را در مقابل سید علی خون آشام گذاشت و به آنها اجازه داد با هر وسیله ای که می توانند با این دو نفر مبارزه کنند. حتی اگر خمینی را مقدس نموده و مانند چوب بر سر این دو نفر بکوبند. بقیه هم باید تلاش کنیم از تقدس خمینی و خامنه ای تا حد امکان بکاهیم با خرافات مبارزه کنیم، حزب اللهی بودن پاسدار و بسیجی بودن را در حد فحشا به ضد ارزش تبدیل کنیم و در نهیت پس از چند سال هم از شر خرافات و پس ماندگی فرهنگی راحت شویم هم از شر خونخوارانی مانند محمود هزار پدر و علی خامنه ای



.

Saturday, June 12, 2010

آخوند یعنی اسلام : امام خمینی


وقتی خمینی که مقدس ترین و بزرگترین آخوند معاصر ایران است در کتاب تحریر الوسیله شهوترانی را دختر شیر خوار را درست می داند از سایر آخوندها چه توقعی دارید.

Wednesday, June 9, 2010

جناب بالاترین در صورت امکان تعدادی آی دی به دوستان افغانی اختصاص دهید

کشور ایران و افغانستان دو کشور همسایه با مشترکات فرهنگی و گاه برخی مشکلات یکسان هستند. از شما خواهشمندم در صورتی که صلاح می دانید تعدای حساب به وبلاگنویسان افعان اختصاص دهید.

Tuesday, June 8, 2010

كشيش هاي مسيحي در شهوترانی با دختر شیرخوار از خمینی تقليد مي كنند! حوزه علمیه یعنی حوزه شهوترانی با طفل شیرخوار



یکی از بچه های شهرمان آخوند شد. سایتی به راه انداخته به نام عطر گل یاس و تبلیغ خمینی و اسلام می کند. در سایت خود گروه خبری تشکیل داده و ای میل ارسال می کند. اتفاقا لینک گوگل را تربیت کنیم از ای میلهای او بود که من به بالاترین فرستادم در باره ترجمه صحیح خلیج فارس. ای میلی برای من فرستاده بود با عنوان عشق بدون مرز به حضرت روح الله. من جوابش دادم برو کتاب تحریر الوسیله را بخوان که در آن خمینی نوشته با دختر شیرخوار می توان شهوترانی کرد. او این پاسخ را به من داده.
سلام

چرا بايد خجالت بكشم
اين مطالب را بهتر از شما خوانده ام،‌اگر كمي از مباني ديني اطلاع داشتيد متوجه مي شديد كه تحرير الوسيله يك رساله علميه است نه عمليه.
شما بايد خجالت بكشيد كه چشمتان را بسته ايد و دهنتان را بازكرده ايد
اسقف ها و كشيش هاي مسيحي بايد خجالت بكشند كه در اين فتوا دارند از ايشان تقليد مي كنند و هر روز اخبار فساد و تباهيشان در سايت هاي خبري منتشر مي شود.
شما را به انصاف و وجدان توصيه مي كنم. حال من نمی دانم به چه دلیل از اینکه کشیشهای مسیحی از خمینی تقلید می کنند من باید خجالت بکشم.

این هم لینک خمینی و شهوترانی با کودک شیرخوار


عشق بدون مرز به حضرت روح الله ؛
من خمینی هستم !
«بي نام خميني انقلاب اسلامي ايران در هيچ کجاي دنيا شناخته شده نيست .» این جمله ی رهبر معظم انقلاب تاثیر شگرف حضرت روح الله بر قلب های مسلمانان و مستضعفان جهان را نشان می دهد. عشق به خمینی (ره) مرز نمی شناسد . سراسر جهان، امروز انقلاب اسلامی را بنام خمینی (ره) می شناسد . انقلابی که نه تنها مردم ایران ، بلکه کل مسلمین جهان را با تفکر اصیل و انقلابی اسلام آشنا کرد . این تفکر اصیل انقلابی ، موجب پیوند عمیق مسلمین آزادی خواه جهان با انقلاب اسلامی و بنیان گزار آن، گردیده است .

به گزارش پارسینه، آنچه در زیر می خوانید ، روایت جالبی است از سید حامد ملکوتی در کسوت رایزن فرهنگی ایران در سودان . آقای ملکوتی عشق و ارادت یک جوان سودانی به امام (ره) را به زیبایی تصویر کرده است . پارسینه ضمن سپاس فراوان از آقای ملکوتی ، توجه شما را به خاطره ی زیبای ایشان جلب می نماید :

در آغازین روزهای مأموریتم در کشور سودان ، به عنوان رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در خارطوم ، سخت مشغول فعالیت و کارهای متراکم روزانه خود بودم که تلفن همراهم زنگ زد. صدای جوانی به گوشم رسید که گفت : ((من خمینی هستم)). شاید خوب متوجه نشدم یا باوروم نشد یا به فکرم خطور نمی کرد که در قاره آفریقا کسی به من زنگ بزند و خود را ((خمینی)) معرفی کند.

از او پرسیدم اسمتان را متوجه نشدم اگر ممکن است دوباره تکرار بفرمائید. او مجدداً و با صدای رصا و پر طنین گفت: ((من خمینی هستم)) با شنیدن این جمله که خیلی برایم جالب بود و تازگی داشت، مشغول صحبت با او شدم و از او خواستم برای دیدار حضوری به رایزنی تشریف بیاورند.

و باز امروز، همانند روزهای دیگر در هوای بسیار داغ سودان، در دفتر کارم مشغول انجام امور و کارهای روزمره خود بودم که همکارم به من خبر داد: "خمینی آمده است و می خواهد شما را ببیند"

از جایم بلند شدم و برای استقبالش رفتم. جوان 28 ساله ، با چهره ای سیاه ، اما بسیار بشاش و شاداب و مصمم، در آستانه ورود به اتاقم ظاهر شد. او را در آغوش گرفتم و به گرمی از او استقبال کردم و در همین لحظات که هنوز وارد گفتگو با او نشده بودم در ذهنم این جملات گذشت که: خدایت رحمت کند خمینی کبیر(ره). ای آقا ، ای مولا، ای رهبر عظیم الشأن، چه کرده ای با مردم دنیا و دلهای آنان که جوانان در اقصی نقاط کره خاکی و در جایی مثل سرزمین آفریقا و سودان، جوانان به عشق تو ، نام خود را خمینی می گذارند و با افتخار و سربلندی تمام خود را خمینی معرفی می کنند.



بعد از حال و احوال مرسوم با او گرم گفت و گو شدم و از او پرسیدم و علت نامگذاری اش به نام خمینی.


وآنچه در زیر می آید سؤال و جواب هایی است که بین ما رد و بدل شد و تقدیم حضورتان می شود.

- چرا نام شما خمینی است؟ آیا چنین اسمی در این منطقه و در آفریقا و سودان مرسوم است؟

خمینی: من نامم خمینی است و در سال 1982 م (1361ه.ق) در خارطوم متولد شدم. پدرم شغل آزاد داشت ، به خاطر علاقه و عشقی که به امام خمینی (رحمه الله علیه ) پیدا کرده بود و چند سالی از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی در ایران گذشته بود و از ایران و انقلاب و امام خمینی خیلی خبرها به این مناطق می رسید. پدرم آنچنان شیفته این شخصیت بزرگ تاریخی شده بود که از شدت علاقه، فرزند تازه متولد شده خود را خمینی نام نهاد و با افتخار تمام اسم مرا با این عنوان به بستگان و اقوام و دوستان خود معرفی کرد.

من با این اسم بزرگ شدم تا اینکه کم کم فهمیدم دیگران و اطرافیان وقتی نام مرا می شنوند رفتار همراه با احترام نسبت به من دارند و متوجه شدم این تغییر رفتارها به واسطه نام متفاوتی است که من دارم و به تدریج با این نام و مهم بودن آن در بین مردم بیشتر از پیش آشنا می شدم .

- آیا تا به حال به ایران مسافرت کرده ای؟

خمینی : بله. بعد از اینکه لیسانس گرفتم. خیلی مایل بودم به ایران بروم و از نزدیک با کشور امام خمینی و مردم ایران آشنا شوم که بحمداله این فرصت فراهم شد سال 78 سفری به ایران داشتم ، که در این سفر از اینکه نتوانستم امام خمینی (رحمه الله علیه ) را در زمان حیاتش زیارت کنم ناراحت بودم و به هنگام زیارت مرقد امام خمینی در تهران خیلی متأثر شدم اما از اینکه با ملت شجاع و غیور ایران از نزدیک آشنا شده بودم و در خاک و کشوری حضور داشتم که جای جای آن از خمینی (رحمه الله علیه ) و خدمات و اخلاق و عرفان و نفوذ کلام و قدرت رهبری و حکومت بر دل های مستضعفین گفت و گو می شد به خود می بالیدم وخوشحال بودم.

- آیا کسان دیگری هم هستند که نامشان خمینی باشد؟
خمینی : بله در حال حاضر من سه دوست صمیمی دارم که نامشان خمینی است و با آنها رفت و آمد دارم و بر اساس آمارهایی که شنیده ام در کل کشور سودان بیش از 100 نفر هستند که نامشان خمینی است و به عشق خمینی این نام را برگزیده اند.

- آیا به خاطر این نام تاکنون با مشکلی هم مواجه بوده ای؟
خمینی : البته در طول عمرم خاطرات بسیار شیرینی از نحوه برخورد مردم با این نام دارم که جالب است و هروقت در ذهنم مرور می کنم برای خودم بسیار لذت بخش و خوشحال کننده است و همه جا با افتخار تمام و با غرور و سربلندی اعلام می کنم که نام من خمینی است. البته دو سه مورد هم بواسطه این نام با مشکلاتی مواجه شدم و از دست یافتن به امتیازاتی که حق من بود محروم شدم اما اگر اجازه دهید از ذکر آنها خودداری کنم.

- اگر افرادی مایل باشند با شما در ارتباط باشند، از چه طریق می توانند؟
خمینی : ایمیل من khumini2010@gmail.com است و خوشحال می شوم با دوستان جدیدی آشنا شوم.

- راستی نام کامل خود را نفرمودید
جواب: اسم کامل من " الخمینی ابراهیم احمد "می باشد. 28 سال دارم مجرد هستم و در شهر امدرمان از توابع خارطوم در کشور سودان زندگی می کنم.

- در پایان ، اگر پیامی برای جوانان هم سن و سال خود دارید بفرمائید؟
جواب: به همه جوانان ایران عشق می ورزم و به حالشان غبطه می خورم که در کشوری به دنیا آمده اند که نام خمینی(رحمه الله علیه ) و خدمات او در جای جای آن وجود دارد. وخوشا به حال جوانان ایرانی که چنین رهبر فرزانه ای همچون آیه الله خامنه ای (حفظه الله)دارند که نام او برای همه انسانهای آزاده در سرتاسر جهان مایه فخر و مباهات است.راه امام خمینی (رحمه الله علیه ) و آیه الله خامنه ای را ادامه دهید که پیروزید.

- چه آرزویی داری؟
خمینی: آرزو دارم یک بار دیگر به ایران سفر کنم و در آن اگر توفیق داشته باشم به زیارت مرقد امام خمینی (رحمه الله علیه ) و دیدار حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) نائل شوم و با افتخار به ایشان بگویم: من خمینی هستم. بدانید اگر امام خمینی (ره) از دنیا رفت ، هزاران خمینی دیگر در همه جای دنیا با فکر و اندیشه او به دنیا آمده اند و به عشق او نامشان را خمینی نهاده اند و بزرگ شده اند و راه او را ادامه می دهند.


سید حامد ملکوتی
رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در سودان
منبع: پارسينه
http://www.parsine.com/fa/pages/?cid=21344
--
www.atregoleyas.com

Tuesday, June 1, 2010

مشکل لینک نیست آشکار شدن یک واقعیت است

من لینکی فرستادم در باره یک گروه در بالاترین که لینکهایی را که صلاح می دانند حذف می کنند.
این لینک را تا کنون چهاربار حذف کرده اند. به طور حتم مشکل این لینک نیست، این گروه از آشکار شدن ماهیتش وحشت دارد. سند سخن من هم لینک های من که توسط همین گروه حذف شد..

آقای جرمنی تو و گروهکت بی خود می کنید که لینکها را حذف می کنید



آقای جرمنی تو و گروهکت بی خود می کنید که لینکها را حذف می کنید
پس از حذف این لینک منتظر ویدیویی در یو تیوب باشید تا عرض ارادتی خدمتتان داشته باشم!!

بیست بار دیگر هم لینک را حذف کنید دوباره می فرستم. احمقی نژاد به شما سانسورچیان شرف دارد. فردی است با نام جرمنی در بالاترین. گویا این فرد خودش چند اکانت دارد یا گروهکی دارد در بالاترین که از هر لینکی که خوششان نیاید آن لینک را حذف می کنند. می خواهم به این گروهک سانسورچی بگویم شما بی خود می کنید که لینک ها را به بهانه جلوگیری از به هم خوردن اتحاد حذف می کنید. اگر لینکی مطلبی دروغ را بیان کند خود خوانندگان بالاترین فهم و شعور دارند که سخن راست را از دروغ تشخیص دهند. اگر هم حقیقت گفته باشد شما بسیار بی خود و بی جا می کنید که را حذف می کنید. ما نمی خواهیم با شما سانسورچیان متحد باشیم. مشکل ما افرادی چون شماست که دیدتان تا نوک بینی تان است. می گویید باید میرحسین به جای احمدی نژاد بنشیند و همه انژی ها باید روی این کار متمرکز شود و هیچ کس لینکی خارج از این موضوع نفرستد. مشکل اینجاست که شما متاسفانه نمی دانید احمدی نژاد گندیده ترین میوه درخت خرافات و تقدس جنایتکاران است است که دشمن اصلی این کشور است.

Monday, May 31, 2010

آیت الله منتظری هیچ نقشی در تعریف و معرفی ولایت فقیه نداشت!



عمه من بود که با تعریف و معرفی ولایت فقیه به اساس دیکتاتوری در کشور استحکام بخشید. آیت الله العضمی حسینعلی منتظری هیچ نقشی در این رابظه نداشت. به طور حتم این افتخار بزرگ هم نصیب عمه من می شود که نامش به عنوان بنیانگذار ولایت فقیه در ایران ثبت شود. فرزند آیت الله منتظری هم به همین دلیل نگران حذف نام مبارک پدرشان است

باید کل آخوند را از کشور حذف کرد نه نام یک آخوند مرده را- حذف نام منتظری از تاریخ ایران


پسر منتظری نگران حذف نام پدرش از تاریخ ایران است. باید به او بگویم نگران نباش. نام پدرت در تاریخ ایران خواهد ماند. ولی در دوره متفاوت. دوره ای که در کنار و یار و همراه خمینی خونخوار بود و دوره ای که توان انجام هیچ کاری نداشت. پسر منتظری باید به خوبی بداند که آخوندها اعدام جوانان ایران را از همان سال اول به قدرت رسیدن آغاز کردند و در آن زمان منتظری جانشین خمینی شناخته می شد.
آنچه برای ما مهم است حذف آخوند از کل کشور است. تلاش برای اینکه آخوند را از زندگی تک تک افراد بیرون کنیم و ایرانیان را از زندانهای انفرادی ابدی همیشه همراه یا همان اعتقادات ساخته شده توسط آخوندها آزاد کنیم. البته محمود الدنگی نژاد در طول پنج سال گذشته بسیار خوب آخوندها و امام زمان تان را بی آبرو کرده.

Saturday, May 29, 2010

بی پرده با قجری اسلامی ها که خود را ملی مذهبی می خوانند

بی پرده با قجری اسلامی ها که خود را ملی مذهبی می خوانند
آقایان خیانت خیانت است چه عمد و چه غیر عمد همانگونه که قتل قتل است عمد یا غیر عمد. معرفی خمینی به عنوان رهبر و گوش به فرمان او شدن خیانتی است که شما انجام دادید. همانگونه که یک قاتل از قتل انجام داده شرمگین است شما هم باید شرمگین باشید. ولی شما متاسفانه به جای اینکه خیانت خود را بپذیرید و شرمگین و سرافکنده باشید، از مردم طلب کار هم هستید. قاتا یک نفر را می کشد ولی شما باعث قتل و نابودی صدها هزار نفر شده اید. اگر هم فکر می کنید در بالاترین با رد کردن گزارش تخلف برای پوشاندن گذشته سیاه خود کاری از پیش می برید بسیار کور خوانده اید. وقتی می نویسیم درود بر شرف و ناموس کسانی که خمینی خونخوار را به عنوان رهبر به ملت قالب کردند همه می دانند منظور ما از درود چیست. پس شرمگین و سرافکنده از خیانت خود باشد و بدانید که چهره شما در نزد ایرانیان چهره ای سیاه و خائن است. همه می دانند سرکردگان شما گروهی از قاجارها بودند که خیال به قدرت رسیدن را در سر داشتند و با این خیال خام با خمینی متحد شدید و کشور را نابود کردید

Thursday, May 27, 2010

اگر در اسلام احترام به سایر ادیان و عقاید معنی داشت اسلام اصلا به ایران نمی آمد.


وقتی به دین اسلام انتقاد می کنیم و نکات غیر انسانی این دین را که کم هم نیستند به دیگران معرفی می کنیم عده ای تهی مغز روشن فکر نما می گویند به عقاید دیگران احترام بگذارید. اگر اسلام برای سایر ادیان از جمله زرتشت احترام قائل بود دین اسلام اصلا به ایران نمی آمد. زیرا اسلام بدون هیچگونه شکی با زور شمیمیر عمر خطاب...به ایران آمد.

Tuesday, May 25, 2010

افشاگري هاي جديد حيدري ديپلمات سابق ايراني در نروژ

افشاگري هاي جديد حيدري ديپلمات سابق ايراني در نروژ



در مصاحبه با كانال 4 بريتانيا



محمد رضا حيدري در مصاحبه با كانال ۴ خبري بريتانيا گفت كه جمهوري اسلامي يك حكومت تروريست و تروريست پرور است ... آموزش نظامي القاعده و طالبان در ايران / پرواز هاي نيروهاي حزب الله لبنان جهت آموزش نظامي در ايران / تلاش ايران براي رسيدن به بمب اتمي / بازديد كارشناسان نظامي كره شمالي از ايران / فشار ها و تهديد هاي حكومت عليه وي و خانواده اش